oxtay

Thursday, April 07, 2011

"آقای پان" و احوالاتش

علیرضا نابدل



http://oxtay-turkce.blogspot.com/

از علیرضا نابدل چریک فدایی خلق ایران منتشر شده در مجله ی مهد آزادی آدینه در تبریز، تیرماه سال ۱۳۴۵

" هرگز نژاد باعث هیچ افتخار نیست.
این افتخار ماست نژاد آفریدهاند."
"مفتون"

اروپا بعداز گذشتن بیست سال هنوز نتوانسته است خاطرهء ننگین فاشیسم را از ذهن خود پاک کند و هنوز گاه و بیگاه نفرت خود را بصورت رمان ها، نمایش ها و فیلم ها نسبت به درندهخوترین برتری جویان تاریخ ابراز میدارد. با وجود این همه میدانند که امپریالیزم اروپائی دیگر هرگز نخواهد توانست عروسک های تازهای از نوع هیتلر را بروی صحنه بیاورد.

جوانان اروپائی دیگر هیچگاه این ننگ را نخواهند پذیرفت. اما اگر تسلط مجدد فاشیسم بر اروپا رویائی بیش نباشد، هنوز در اینطرف دنیا سوداگرانی هستند که خیلی مایلند تخم نئوفاشیسم و پرو فاشیسم* در ذهن نوجوانان پرشور و پرانرژی آسیا و آفریقا پراکنده شود. این جوانها تا چشم باز میکنند، خود را اسیر محرومیت های فراوان مییابند و کمی که بزرگتر میشوند، با حقایق تلخی آشنا[ئی] می یابند مثلا درمورد عقب ماندگی، عدم ڕشد، استعمار و ...


و "آقای پان**" در یک چنین گیر و داری نبوت خود را ظاهر میکند "هم میهن گرامی!" "نیاخاک" ما روزی از دریای مشرق تا دریای مغرب ادامه داشته است. و نیاکان ما برای تادیب اسرای ملل پست مغلوب تازیانههائی از چرم کرگدن میساختهاند. هم میهن گرامی! حالت چشمان و بینی تو نشان میدهد که صد در صد از نژاد پاک نیاکان هستی زیرا بینی تو عینا شبیه بینی بنیانگزار امپراتوری ماست. برخیز با ما همداستان شو تا ملل پستی را که خو، زبان، و فرهنگ پلیدخود را بر "نیاخاک" ما تحمیل کردهاند و جلوی رشد نژاد پاک ما را گرفتهاند، و مسئول تمام بدبختی های ما هستند، از صفحه روزگار پاک کنیم" ... زیرا بلاشک نوبتی هم باشد نوبت ماست که حق توحش بگیریم، استعمار کنیم و صاحب نژاد برتر، زبان برتر، مذهب و مرام برتر و پیشوای برتر باشیم: بدین ترتیب عقدههای حقارت را که تا دیروز جنبه فردی داشت، میخواهند "ملی" کنند.

"آقای پان" همیشه قبل از هر چیز فکر "تجدید عهد باستان" را پیش میکشد. اما نه واقعیات تاریخی و جنبههای انسانی تاریخ را. بلکه داستان قلدریها را تسلط چماقداران قبیلهء خود را بر قبایل دیگر مطرح میکند. برای آقای پان وجود حافظ ها، ابن سیناها، پاستورها، ویکتور هوگو ها، و بتهون ها چیز مهمی نیست. فقط شاید برای اثبات "نبوغ ذاتی" قوم خود از چنین کسانی نام ببرد. همچنین از کشتارهای دستهجمعی و چپاولگری نسبت به ملل تحت اسارت و طبقات رنجدیده توسط امپراتوران قوم برتر (مثل کشتار هواداران مزدک) بعنوان "گوشمالی یاغیان" و "سرکوبی دشمنان" یاد می شود. امروز "پان های" آناطولی و همچنین یونان بر سر مساله قبرس فریاد آزادی و تساوی حقوق شان گوش فلک را کر میکند و هر کدام بفکر "آزاد کردن" برادران خود هستند. حال آنکه از نظر همین آقایان رفتاری که طی قرون و اعصار در امپراتوری های یونان و عثمانی با ملل مغلوب و کوچک شده است، برحق و عادلانه بوده. آری این مسائل مهم نیستند. مساله مهم مثلا برای "پان های ایرانی" اینست که خشاریارشاه در هجوم به یونان (که میلونها نفر از قبایل وحشی و نیمه وحشی را علیه یونان تجهیز کرده بود) چند بار دریا را شلاق زد و جنس شلاق او برسم آرین های اصیل از چرم کرگدن بوده است یا چرم گاو. همینطور برای "پانهای رومی" این مطلب مهم است که بدانند روم در عهد کدامیک از امپراتوران خود ملل شرق و غرب را بهتر به زنجیر کشیده است.

و گرنه میراث حافظ ها و ابن سیناها، داوینچی ها و بتهون و تسوایک ها برای پان هرگز قابل بهرهبرداری نخواهد بود چون از غزلیات حافظ بهیچ وجه اندیشه برتری "آرین های ایرانی" برنمیآید و ابن سینا و ذکریای رازی چیزی برای منکوب ساختن ملل پست غیر ایرانی اختراع نکردهاند. استیفن تسوایک ملت خود را بسیار دوست میداشت و سالها برای اعتلای مدنیت و فرهنگ این ملت کوشیده بود. اما معتقد نبود که ملت او خمیرهای برتر از سایر انسانها داشته باشد و فاشیست های وطنش را مجاز نمیدانست که سایر ملت ها را اسیر کنند. تاثر او بحدی بود که با همسرش رفتند و در دیار غربت انتحار کردند.

شوونیست ها و پروفاشیست ها ضدمذهب هم تشریف دارند. اما نه از جهت اینکه ماتریالیست باشند. خیر بلکه ایدهآلیست تر از پاپ هم هستند: علت مخالفت اینان با مذهب اینستکه اولا جاذبه عقاید مذهبی مانع از آن میشود که معتقدین به مذهب حرفهای آقای پان را گوش کنند.

ثانیا آنچه مسیحیت یا اسلام طی قرون متمادی تعلیم داده است، بهیچ وجه با حرفهای برتری جویان تنگ بین سازگار نیست و حرفهای آقای پان در اینمورد کاملا بازگشت به دوران کینههای قبیلهای و نوعی ارتجاع محسوب میشود. چرا که "پان های" اینطرف کوه یک چیز میگویند و "پان های" آنطرف کوه چیز دیگر؛ هر کدام فریاد برتری ایل خود را سر میدهند و بدینسان زمین گنجایش بیش از یک "پان" را ندارد. و هرگز دو "پان" لااقل بر یک قاره نمی گنجند.

در صورتیکه از نظر جهان بینی اسلام یا ناسیونالیست های مترقی قرن بیستم، ملل و قبایل درویش هائی هستند که برعرصه خاک بخوبی میگنجند. زیرا هیچ یک را ادعای برتری نیست بلکه همگی می خواهند در شرایط مساوی و برابر،برادروار در کنار یکدیگر زندگی کنند. بدینسان شوونیست ها و پروفاشیست ها هرگز قادر نیستند یک تئوری عمومی در مسائل مرتبط به تاریخ داشته باشند. از نظر پان های ایرانی خشایارشا یک پیغمبر بود در حالیکه اسکندر "گجسته" و ملعون شمرده میشود. از نظر پان های یونانی درست برعکس. در صورتیکه از نظر انسان های روشن بین قرن بیستم، تمام فاتحین جهان را باید با یک معیار سنجید. فکر تسلط بر ملل دیگر همیشه ناپسند بوده است و دفاع در مقابل مهاجم یک عمل شریف و نجیب. پس جهانگشایان هرگز در خور ستایش نیستند. خواه متعلق به قبیلهء ما بوده باشند و خواه قبایل دیگر.

باری، پان عربیست ها، پان ایرانیست ها و پان تورکیست ها و پانهای دیگر از این قبیل هرگز قادر نیستند گرهی از کار ملل آسیائی بگشایند. اینان سنگریزههائی هستند بر مسیر گردونه تاریخ و عروسکهائی هستند که خیمهشب بازان روزگار در بعضی شرایط مساعد روی صحنه میآورند. حال آنکه تاریخ نه بر خیمه شب بازان ابقاء خواهد کرد و نه بر عروسکهایشان. اما در ایران متاسفانه مساله تنها به " پانهای رسمی" ختم نمیشود بلکه بقایای انواعی از شوونیسم و ناسیونالیسم افراطی مسخ شده، در بسیاری از شئون اجتماعی ما اثر گذاشته است بخصوص در فرهنگ این اثر، بارزتر است.


در کتابهای رسمی ما به "عرب سوسمار خوار" اشاره میشود و در واقع باید گفت قسمتی از هم وطنان ما از سوسمار خوارانند! همینطور مطالب کتب درسی ما در مورد سایر ولایات هم اغلب براساس طرزفکرهای فوق الذکر است. این موضوع به دلقک های بیسوادی مثل ابراهیم صفائی نام امکان میدهد که بیایند و مثلا ستار خان را انکار کنند (به مقالهایکه آقای بیت الله جمالی در مهد آزادی در همین زمینه نوشته بودند مراجعه کنید)

============
• پرو: هواخواه
** پان: در لغت بمعنی همه میباشد که در مورد اسم بعضی از مکتب های سیاسی فلسفی بصورت پیشوند بکار رفته است. "پان اسلامیسم" هم از همین نوع اسامی است که مرحوم دهخدا در لغتنامهاش مقابل آن چنین نوشته" " عقیدهء اتحاد اسلامی که سیاستمداران اروپا سالهای دراز با آن کلمه بی مفهوم اروپا را ترسانیده و بنام رفع آن انواع ظلمها و تعدیها و تجاوزات غاصبانه را در مشرق مرتکب شدند.

خویشتن نقش دیو میکردند
پس زبیحش غریو میکردند ".

Tuesday, July 22, 2008

اوختاي



Wednesday, December 05, 2007



عليرضا نابدل و مودئرن شعريميز


مدرن شعریمیز – 8

عليرضا نابدل و مودئرن شعريميز

(بيرينجی بؤلوم)

ناصر مرقاتی


عليرضا نابدل و اونون ادبياتيميزدا هاردا دوردوسونا گؤره، حؤرمتلی دوستوموز هادی قارچايين يئرلی يئره بارماق قويماسی و سئويملی يولداشيميز همت شهبازينين صداقت و جسارتله اؤز يانيلماغينا بويون اولماسی، ياز نفسلی بير اسيم دير تنقيد شاختاسيندا. آنجاق هادينين مكتوبو ايكی چئيشدلی و عين حالدا ايلگيلی قونونو چئوره ديكده بو اوچ سورغويا جواب ايستير:

1) مودئرن شعر نه دير؟ 2) مودئرن دئديكده عليرضا نابدلين دوردوغو يئر، شعريميزده هارا دير؟ 3) عليرضانين شعری بيزيم ايلك مودئرن شعريميزديسه، ساهير و سهندين پايلاری بو پروسه دن نه دير؟



دوستوموز همت شهبازی بو سورغولارا ياناشديقدا خصوصا مودئرن تئرميني نين آيدينلاتماسيندا يورولماز زحمتلر چكيب و عليرضا نابدله چاتديقدا هادی قارا چايا قوشولاراق اونو مودئرن شاعیر تانييب و ساهيرنن سهندين شعرينی، كلاسيك شعرينن مودئرن شعر آراسيندا بير كؤرپو كيمی بيليب. هر حالدا بئله بير قونولارا مختلف آچيلاردان و چئشيدلی كؤركملردن باخيلما وئريمسيز اولماز.



سؤزسوز بيزيم آز حجملی ادبياتيميزدا عليرضا نابدلين يئترينجه اؤنملی و بؤيوك رولو اولوبدور. آنجاق بو رولون نئچه ليك و نئجه لييينی آنماق اوچون اؤتری اولموش اولسادا، كلاسيك شعره قايتماغيميز و معاصر ادبيات تاريخیميزده آيری شاعیرلرين شعريميزده ائتديكلری تأثيرلره ياناشماغیمیز يئرسيز اولموياجاق.



آيدين دير كی، آذربايجان شعری اؤز كلاسيك دؤرونو يالنيز توركجه ميزه اويغون اولان هیجا شعرينن باشا چاتديرميييب. بير زامان اينگليس ادبياتينا «الئكسانديرا» شعرينين گيرمه سی كيمی، سون زامانلارا قدر، عرب عروضونون بير نئچه وزنی، تايسيز و حريفسيز، «كلاسيك شعريميز» آديلا ادبياتيميزدا ياشاييب و بو ياخين ايللره قدر- تفاخرنن- شعريميزه توتار توتماز آخينديريلميش بو وزن لر، تكليكده بيزيم كلاسيك شعريميز جلوه لَنيب و ديليميزه دوغما هيجا شعری، شفاهی خالق ادبياتی و فولكلور آدلانيبدير * هيجا شعری ايسه عصرلر بويو يازی سيز عاشيق شعرينه سيغيشيب و يالنيز واقيف دن سورا آتدا – بوتدا اودا خصوصا «علسگر» كيمی عاشيقلارين يازيلی شعرلرينده گؤرونوب (ائله كلاسيك نثری ده آزما – چوخ بونا ياخين بير پروسه نی گئچيرديب). بونا اينانديقدا اوندا ادبيات تاريخی باخيميننان، كلاسيك ادبياتين دوغما قولو اولان هيجا شعر گئچميشینی چاره سيز عاشيق شعرينده آختارمالييق. بو اونو دئمك دير كی بير سيرا خام دوشونجه لر عكسينه اولاراق، شعريميزين دوغما كلاسيسزمی عروض يوخ، هيجا شعری دير و بيز كلاسيسميميزين قايناقلارين، چاره سيز، عاشيق شعرينده آرامالييق. بو ايسه غربته سالمالی بير سؤز دَيير؛ ايَر دونيا كلاسيسمينين قايناقلاری تروبادور ** «هومئر»ين «ايلياد» و «اوديسه» سينده دير، اوندا بيزده كلاسيسميميزی عاشيق شعرينده آختارا بيلريك. بونونلا، عروض شعرينين كلاسيك ادبياتيميزين بير پارچاسی و دوغروسو اؤگئی قولو اولدوسو، و اونون منيمسنمه سی، ايستر – ايستمز، دانيلماز بير واقعيت دير.

آيدين دير كی، زامان سوره سينده، عرب عروضوندا اولان 17 «بحر»ين هاميسی آذربايجان شعرينده منيمسنمه دی، يالنيز بولارين بير نئچه سی آلينيب و شاعیرلر ديلينه دوشدو، و آيری بحرلر گؤزلردن ايراق قالدی. عثمانلی توركجه سينده ايسه، بيزه تای، يالنيز بولارين بير نئچه سی آليندی، آنجاق آلينميش بو بحرلر، آذربايجان شعرينَن عثمانلی شعرينده بيرجوره دَييرديلر. بو بحرلردن فايدالانما، عثمانلی توركجه سينين سارای و رسمی ديلی اولدوسونا و تورك شعرينين بيرينجی يئرده دوردوغونا گؤره داهادا گئنيش اولوب، و عثمانلی عروضو احمد هاشيم، محمت آكيف و باشقا سون عروضچولارنان ان سون دَرجَيه قدر گليشميش و كاميل لشميشدی.

توركيه ده 1928 دؤنمينده بير سيرا يئني لشمه و مودئرن لشمه هيجانلارينين تأثيرينده، عروض شعرينين طالعی كاسالدی و گئت – گئده گؤزدن دوشدو. آنجاق عروض شعری، نه شاعیرلرينين چوخو هيجا شعری دئين قوزئی آذربايجاندا، و نه ده بو سون ياخين ايللره قدر چوخونون گؤزو قوزئی شعرينده اولان گونئی شاعیرلرينين شعر دفتريننن اسكيلمه دی، و البتده كی بونون اساس نَدنلريننن بيری ده ، موغاماتين عروض بؤلگولر اساسيندا قورولماسی اولور.

قيسسا حالدا اولموش اولسادا، دئديييم بئله بير دورم 40 نجی ايللردن اؤنجه، تورك شعرينده عموما و آذربايجان شعرينده خصوصا، آخيشدايدی. آنجاق دموكراتليق دؤرونن سورا و خصوصا اوتوزونجو ايللر و بو ايللرين ياريسيننان اويانا ساهير و سهندين اولدوسوينان دَب اولان كلاسيك شعرده بير حركتلر وجودا گلدی.



ساهير



هيجا شعری دئييبسَده، ساهيری هيجا شاعیری آدلانديرماق اولماز. اونون شعرينين آنا ياتيمی عروض شعری دير، و حتتا اونون هيجا شعرينده ده عروضون آخيمینی گؤرمك اولور. كسينليكله ساهير عثمانلی شعرينين تأثيری آلتيندايدی. او (ش1306- م1927) نجی ايلده توركييه گئديب، تحصيل آليب و بير ايل ليسانس آلديغيننان سورا (ش1313- م1934) نجی ايلده اؤلكَيه دؤندو. بو اونو دئمك دير كی، او، توركيیه ده اولان كيمليك و ديل بحثلرينين لاپ قيزغين چاغيندا توركييه ده ايميش. «محمت آكيف ارسوی»، «احمد هاشيم» و «يحيی كمال» كيمی سون آدليم عروضچولار هله ياشيرميشلار و عين حالدا «اورهان ولی»، «ناظم حكمت» و توركييه نين يئنی شعر و ادبياتی بوی آتيب هوندورلشمه دَيدی و ساهير بولارين هاميسينين شاهدی اولموشدو.

ساهير اؤلكه يه دؤننده، شعرينده احمد هاشيم و محمت آكيف ارسوی و عروض شعرينی و البتده كی يئنی چيلردن، يئنی آنلاملارا شعر سؤيلمه، قورو قافيه چی اولماماق و بيرده شعرده مصراعلاری سينديرماغی گتيردی. بئله بير سئچگی چوخ آسانليقلا اله گلمه ميشدی، اوردا گئدن بحثلر و او بحثلر سونوجوندا توتولان تصميملر بير شاعیر اوچون بير كؤينك سئچگيسی كيمی آساد بير سئچگی دَييردی، آيديندير كی ساهير كيمی بير شاعیر اوچون هر بير تصميمين آرخاسيندا بير اينانج اولمالی دير و ساهير عروض شعرين سئچميشدی. بو ايسه بير اينانجدان سونوجلانيردی. بونو آيدينلاشديرماق اوچون قيسسا و ساده بير قارشيلاشديرما گرَكير:



سلطان ياليسی



جوشار آويزه لر آرتيق كؤپورور قنديللر

بو ايشيق چاغلييانيندان بوتون آفاق اينلر

يالينين جبهه سی اولكر گيبی باشدان باشا نور؛

نيم آچيق پنجره لر رنگ و ضيادان دان مخمور،

.....

محمت آكيف ارسوی (1936-1867)



اؤلمك



فرازی زيروَيی سينايی قهره يوكسلرك،

اورادان،

اورادان، دوشمك، اؤلمك ايستيوروم

جوفی يأس خسرانه

تيترك

پاريتيلارلا يانان بير مسايی مذبحه – رنگ

داغيلار كن سحور عريانه

فرازی زيروَيی سينايی قهره يوكسلرك،

اورادان،

اورادان، دوشمك، اؤلمك ايستيوروم

جوفی يأس خسرانه

....

احمد هاشيم (1833- 1936)





مرديوَن



آغير آغير چيخاجاقسين بو مرديوَنلردن،

اتكلرينده گونش رنگی بير ييغين ياپراق

و بير زامان باخاجاقسين سمايا آغليياراق...



سولار ساراردی ... يوزون پرده پرده سولماقدا،

قيزيل هاوالاری سئير ائت كی آخشام اولماقدا ...



احمد هاشيم (1833- 1936)



آلوولانان غروب



دنيزده دالغالارين گوك، حرير ساچلارينی

آلوولانان و گولن بير غروبَ اوخشاركن

شفقده بير سورو قوش كهربايی رنگينده

اوچارديلار و اوچاركن، ايترديلر گؤزدن

فقط كؤنولده قالاردی، اوزاق افقلرده،

اوچان طيور يئرينده، دومانلی بير پرده

....
ساهير

ساهيرين دوشونوشو شعردن و شعرين مودئرن اولدوسوننان، بئله ساحه نی چئوره يه بيليردی. و ناظم و باشقالاری اولان يئرده، او بولاری شعر تانييب و سورالاردا عروض و هيجايلا مشغول اولور.

ساهير اؤلكه يه دؤندوكده، بير ياننان توركييه يئني چيليك و كهنه چيليك دارتيشمالاری تأثيرينده، بير يانناندا فارس ادبياتيندا 1300 نجی ايلدن بری نيما يوشيجين «افسانه» و آيری شعرلری و اوننان تؤرنميش بحثلرين ائتگي سینده، بير نئچه شعرينده عروض و هيجا شعرین سينديرماغا باشلادی.

مصراع سينديرما بحثينه گلديكده، بونو دئمک لازيمدير كی، ساهير بو قونودا قطعی بير اينانجا چاتماييب، اونا گؤره ده اونون يالنيز بير نئچه شعرينده مصراع سينيقليغينان راستلاشيريق. بو ايسه كلاسيك شعرين اؤگئی قولو اولان عروض دا، تكميل چيك ساييلا بيلر.

ساهيرين شعرلرينده اؤزلليكلر

ساهيردن اؤنجه، يالنيز ميرزا علی اكبر صابر دير كی عروض شعرينين ديليميزده يايغين اولمويان وزن لرين، آزما – چوخ گئنيش بير سوويه ده سيناييب. ساهير، اؤز زامانينا قدر عثمانلی شعرينده ايشلنن وزن لری آذربايجاندا دَب اولان عروضا آرتيردی؛ و طبيعت شاعیری اولان احمد هاشيمين شعرينده كی طبيعت رسامليغين، چوخ گؤزل بير رومانتيزمه چولغاميش، آذربايجان شعرينه گتيردی. اونون طبيعتی شعرلشديرن توصيف و ايماژلاری، گؤزليك دولو شعرلرديلر و اوننان قاباق هئچ بير شاعیرين شعرينده تايی گؤرونمويوب. سؤزونون صميميتی اؤنجه سيز نمونه لردی. او اؤز عروض شعرينده كی رومانتيك رسملرين، هيجا شعرلرينه ده ساردی. 1340 نجی ايللرين ياريسيننان بير نئچه ايل سورايا قدر اونون شعری سياسی لشديسه ده، و شاه ظلمی و هابئله «تاج گذاری» عليهنه بير دفتر شعر يازديسادا، آنجاق چوخ چكمه دن ليريزمه قاييتدی.

ساهير ايلك دفعه اولاراق، آذربايجان شعرينده دونيا ناغيللار و ميتولوژیسننن فايدالاندی؛ «مهارجه نين قيزی»، «آندرو مئدا»،‌ «نيل چايی» بو تشبثلردن بير نمونه دی.

--------------------------------------------------------------

*- تاسف اولسون كی، بير پارا مقاله لر و يازيلاردا بيزيم كلاسيك شعريميزين اصل قولو اولان هيجا شعرينی تاريخن شفاهی ادبيات، خالق شفاهی ادبياتی و يا فولكلور آدلانديريللار. بئله بير سهو اوردان يارانير كی واقيفه قدر آذربايجان تورك ادبياتی، (شعر و حتتا ناغيل)، يالنيز عروض شعرينده خلاصه اولوب و يئتميش سكسان ايل قاباغا قدر بير سای شاعرلردن هيجا شعری دئييرميشلرده آنجاق هيجا بؤلگولرينن خبرلری يوخوموش و گويا اينتليقئنت شاعر عروض شعری دئمَليميش.

سورالار هيجا شعرينين بير پارا وزنلری تانينيب سينانديقدا، بَللندی كی آذربايجان شعرينين اساسی هيجا شعری دير. بونا باخاراق، بيلمك اولمور ندن بير سيرا يازيچيلار هيجا شعرينی تاريخن هله ده، شفاهی ادبيات تانييللار.

**- اوروپانين بير پارا اؤلكه لرينده هر زمان سفرده اولموش و اؤز اينسترومئنتينن ليريك و ائپيك ناغيللار و شعرلر سؤيلوينلره تروبادور دييَرديلر (بير پارا اؤلكَلرده ده آيری آدلار دييَرديلر). اوروپادا يازيلی ادبياتين اولدوغو حالدا، تروبادورلارين دئديكلری ناغيللار و شعرين چوخو كلاسيك ادبياتا گيرميشدی. هومئر بو تروبادورلارين بيری دير، آنجاق اونون يوخاريدا آد آپارديغيم ايكی اثری، دونيانين ايلكين كلاسيك اثری كيمی تانينيب.

Tuesday, November 27, 2007

اوختای : مدرن شعریمیزین باشلانغیجی

همت شهبازی

عزیزیم هدایت

سیزین ایلک مکتوبونوزو آلاندان سونرا، بیر داها « آذربایجان مدرن شعری» باشلیقلی کیچیک یازیما مراجیعت ائتدیم و اورادا سیزین دوغرو اولاراق «اوختای» حاقدا سؤیله دیینیز «دیققت سیزلییی» دویدوم. اؤزوده «اوختای» بویدا بیر دیققت سیزلییی.

یازیدا 70-جی اون ایللیکدن بویانا مدرن شعریمیزین باشلانماسینی وورغولامیشام و بو آرادا چوخ اوزاق زامانلاردا یازیب یارادان مدرن شاعیریمیز علیرضا اوختای اونودولموشدور. بو، دیققت سیزلیک اولاراق، هم ده بؤیوک انصافسیزلیق دیر. البتده من «نقد شعر معاصر آذربایجان» کیتابیندا اونون حاققینی یئرینه یئتیرمیشم. آنجاق او کیتابدا ساده جه «مدرن شعریمیز» بؤلومو یوخدور؛ و طبیعی کی بو قونویا قاتلاشدیقدا «اوختای»دان دا آد گئتمه لیدی. تأسوفله بئله اولماییبدیر. بونا گؤره اؤزومو تام سوچ ایچینده گؤرورم.

اوختای لا 70-جی اون ایللیک شعریمیزه قدر «مدرن شعریمیز»ده بؤیوک بیر اوچوروم ( بو اوچوروما تئلفونلا دانیشیغیمیزدا سیز اشاره ائتدینیز) واردیر. بو 30 ایللیک اوچوروما کؤرپو سالان بیرجه دنه ده شاعیریمیز اولماییبدیر؛ گومان ائدیرم بو بؤیوک اوچوروم علیرضا اوختایی اونوتماغا سبب اولوبدور. چونکو متشکل بیچیمده ایندی ده ائله مدرن شعریمیزی 70 لره عاید بیلیرم. بو اوچورومدا، – آزاجیق احتیاط لا – یالنیز «سحر خانیم»ین «یاشیل ماهنی» آدلی اثرینی بیر سینیق سالخاق کؤرپو اولدوغونو وورغولاماق اولار.

سؤزسوز او کیچیک یازیدا «سهند»ین مضمونجا مدرن بیر شاعیر اولدوغونا اشاره اولونوبدور. بونا گؤره اوندان هله لیک وازکئچیرم.

صحبت «اوختای»ین شعرینه دیققت سیزلیکدن گئدیر. بو آرادا «بس حبیب ساهیر نئجه اولور گؤره سن؟» سورغوسو اورتایا چیخیر. آخی او، فارس شعرینده «نیما یوشیج»دن اؤنجه کلاسیک شعردن قیریلیر و سربست شعر یازیر. بو بئله دیر. آنجاق سؤزو گئدن مقاله ده وورغولادیغیم کیمی «ساهیر» یالنیز شعری سربست لشدیریر. داها دوغروسو اونو کلاسیک دن آییراراق چاغداشلاشدیریر. آنجاق تام مدرن بیر شاعیر اولمور.

بس اوندا مدرن شعر دئدییمیزده هانسی اؤزه للیک لری نظره آلیریق کی ساهیر بو چرچیوه یه داخیل اولمور. آنجاق اوندان نئچه ایل سونرا و 1340- جی اون ایللیکده شعر یازان «اوختای» بیزیم مدرن شعریمیزین باشلانغیج نؤقطه سی اولور. بو سورغویا جاواب وئره رک سیزین ده مدرن شعر آنلاییشی نه دیر؟ سورغوسونا جاواب وئرمک اولار.

قونودان قیریلمادان آذربایجان شعریله آوروپا و فارس شعری نین قیسا اوخشارلیق لارینا اشاره ائدیرم. آوروپا شعرینده ایلک دفه «ویکتور هوگو»، «کراموئله اؤن سؤز» ده، شعرده اوچ چاغی وورغولاییر: ایلک ، اسکی و مدرن چاغ. او، مدرن چاغ دئدیکده اؤز زامانیندا کلاسیک دؤنمه قارشی دوران رومانتیزم دؤورونو نظره آلیر. بو بئله دیر. آنجاق اونلار آوروپا شعرینی چاغداشلاشدیریر و تام مدرن لشدیره بیلمیرلر. آوروپادا مدرن شعرین باشلانغیجی هوگودان چوخ سونرالار یاشایان «شارل بودلئر، آرتور ریمبو، پول وئرلین» کیمی شاعیرلر اولور.

نیما یوشیج، فارس شعرینی، حبیب ساهیر ایسه آذربایجان شعرینی چاغداشلاشدیریر. اونلار تام مدرن شاعیر اولمورلار. فارسلاردا «فروغ فرخزاد»، آذربایجاندا ایسه «اوختای» مدرن شعرین تملینی قویورلار. بونلار هر ایکیسی 40-جی اون ایللییه عایددیلر.

آوروپا، فارس و آذربایجان شعری نین تاریخی اوخشارلیق لاری اونو گؤستریر کی چاغداشلاشان شاعیرلر هله لیک اؤزلرینی اسکی شعرین عنعنه لریندن قورتارا بیلمیر و اونلاردا هله ده گله نکسل (سنتی) شعرین اؤزه للیک لری اؤنملی یئر توتور. البتده اونلارین جسارت لرینی اونوتمامالییق. یالنیز اونلارین جسارتی نتیجه سینده مدرن شعر اؤزونو گؤسترمه یه امکان تاپیر.

مدرن شعر دئییلنده اونو بیر باشا اجتماعی مدرنیته ایله باغلاماق اولار. اجتماعی مدرن لیک: عومومیتله ایلک باشلانغیجیندان گله نه یین (سنت)، کؤهنه چی لیین، خورافه چی لیین علیهینه اولور؛ حال بو کی ادبیاتین مدرن لییی نین ایلک باشلانغیجیندا، گله نک تام شکیلده قیراغا قویولمور.

آرتیق «مدرن شعر» آنلاییشی حاقدا دانیشیلاسی مقام گلیب چاتدی. بو آنلاییشی سؤزو گئدن یازیدا ساده و قیسا اولاراق آچیقلامیشدیم:

« ايلك باخيشدا، «مدرن شعر» دئييلنده، اونون فورما گؤزه لليك لري و بديعي‌ليیي گؤزوموزون اؤنونده جانلانير. بو باخيمدان كلاسيك شعره و اونون بوتون عادت و عنعنه‌لرينه قارشي دوران شعره «مدرن شعر» دئييريك».

بیراز آرتیق آچیقلامالییام. سیزینله بیرگه بو فیکیرده یم کی مدرن شعر عومومیتله ائستئتیکا و بدیعی لیک اوزه رینه دایانیر. ائستئتیکانین چرچیوه سینه: شعرین دیلی، ایمگه (تصویر، ایماژ) و سیمگه سی (سمبول)، میتولوژی یه یئنی دن دؤنوش، فورما سربست لییی و باشقا نئچه بدیعی آنلاییش لار داخیل دیر. بونلارین هر بیریسی نین آچیقلاماسی البتده چوخلو واخت طلب ائدیر.

«اوختای»ین _سهندین عکسینه اولاراق_ هم ائستئتیکاسی و هم ده مضمونو مدرن دیر. سهندین شعرینده وورغولادیغیم کیمی مضمون، یئنی و مدرن چاغین مضمونلارینی داشییر. چونکو سهند فورماجا هله اؤزونو کلاسیک شعردن قیرمیر. اوختای ایسه حتتا کلاسیک قالیب لردن استفاده ائدرکن ده مدرن بیر شاعیردیر. اونون «بایاتی» قالیبینده لاپ کیچیک بیر شعرینی نظره آلدیقدا گؤره جه ییک کی: شابلونلاشمیش (استاندارد، کلیشه ای) بایاتی مضمون و یا ائستئتیکاسینی داشیمیر؛ بام باشقا بیر ائستئتیکا ایله چیخیش ائدیر:

دان یئری سؤکولمکده

قونچاجیق لار گولمکده

دونن آچان لاله لر

تورپاغا تؤکولمکده...

«اوختای»ین شعری، تام سربست و باغیمسیزدیر. سربست دئینده، اونون یالنیز فورماجا سربست لییندن داها دوغروسو کلاسیک شعریندن تام فرقلی بیر قالیبده یازیلدیغینی نظره آلمیرام. «اوختای»ین بیر چوخ شعرلری کلاسیک قالیب لرده، هئجا و حتتا عروض وزنینده یازیلان لاری دا واردیر؛ آنجاق او شعرلرده ده، اونون سربست لییی و کلاسیک شعردن قیریلماسینی گؤروروک. باشقا سؤزله ، سربست لیک دئینده: اوختای –ین شعرلری نین ایچه ریک (محتوا، مضمون) سربست لییندن و بیرده ائستئتیکاسی نین کلاسیک شعرله هئچ بیر ایلگیسی اولمادیغینی نظره آلیرام. بئله کی اونون شعری، توپلوموموزون بوتون داورانیشلارینی منیمسه یه رک، اسکی شعرین گؤزه گؤرونمز و غیرواقعی آنلاییشلاریندان یاخاسینی قورتاریر.

گئجه لر

یورقون شَهر گئدرکن آغیر یوخویا

منیم گؤنول قوشوم

اوزاق اوزاق اوفوق لره ساری

بولود داشییان یئل لرله قانادلاشار.

آی،

پالتارلارین سویونوب دوشوب،

اورمو گرلونون سولاریندا یوونارکن ،

منیم گؤنول قوشوم

سرین سرین شپه لرله پیچیلداشار.

سونرا ، او،

توستولییَن پاراخودلارین فیرلانار باشینا. ... ( شعری سوناجاق اوخویون)



یو اؤزه للییی بیز سونرا کی 70-جی اون ایللیک ده مدرن شعریمیزین تمثیلچی لری اولان ناصر مرقاتی، هادی قاراچای، کیان خیاو، حمید شهانقی، لاله جوانشیر، صالح عطایی ( تام بیربیریندن فرقلی اولاراق اؤزونه مخصوص لوقلا) کیمی شاعیرلریمیزده ده گؤروروک. بونلار اوختای لا اؤزلری آراسیندا اولان اوچوروما بؤیوک و اوچولماز بیر کؤرپو قورورلار. اونا گؤره اوچولماز دئییرم کی مدرن شعره قاتلاشانلارین ساییسی چوخالیر و حتتا اوسته لیک بعضی «پست مدرن شعر»ین ده ( محمدرضا لوایی) شاهیدی اولوروق. بیر سؤزله بو دؤورده، متشکل اولاراق مدرن شعریمیزه سایسیز اؤزه للیک لر داخیل اولور.

صحبت اوختای-ین سربست لییندن گئدیردی. آرتیرمالییام کی او حتتا بیر سیرا چاغداش دؤور شعرینده – اؤزه للیک له «ملی حکومت» دؤورو شعرینده- اولان بعضی شابلونلاشمیش مضمون لاری عکس ائتمیر. اونون چئوره دییی مضمون لار یئرلی اولاراق جهان شمول مضمون لار داشییر («طبیل ماهنیسی» شعرینی اوخویون).

دئمک اولار اوختای، یئرلی آذربایجان فولکلور، آیین دوشونجه سیندن ( آیین دوشونجه حاقدا حؤرمتلی یازاریمیز ناصر منظوری نین «دیلماج» درگیسی نین 34 –جو ساییسینی اوخویون. ظنیمجه یازاریمیز ایره لی سوردویو «آیین دوشونجه» تفککورونو چوخ قاباریق، آخارلی و اینجه و بیر سؤزله صنعتکارلیقلا ایشله نن اوختای-ین شعرینده تاپماق اولار و بو آیریجا سانباللی بیر تدقیق ایسته ییر) هم اؤز ائستئتیکاسینا هم ده مضمونو اوچون یاردیم آلیر. آنجاق بونلار قطعی اولاراق تکجه اؤز اؤلکه سی نین دردینی، کدرینی، گؤزه للیینی، چاتیشمامازلیق لارینی گؤسترمک اوچون ایشلنمیر. اونلاری هر بیر غیرآذربایجانلی اوخودوقدا دا منیمسه یه جکدیر.

مدرن شعرده، میتولوژی یه ( آیین دوشونجه) و حتتا فولکلورا یئنی دن یاناشما موضوعسو اؤنملی یئر داشییر. داها دوغروسو اونلار مدرن دؤورون آنلاییشلاریلا یئنی دن چؤزولورلر. بونو بیز هم سهندین ( دده قورقودون یئنی یوزومو) و هم ده اوختای-ین شعرلرینده گؤروروک. بو باخیمدان اوختای-ین بو شعرلرینی نظره آلین : ( ستارخان آتلی لاری/ یاغدی یاغیشلار/ دؤشونده کی قیزیل گول/ یورد / سلطانیه سارایی ... )

آوروپا (هوگو)، فارس (نیما)، و ائله جه ده آذربایجانین (ساهیر) چاغداش شعرینده رومانتیزم و بعضن بو رومانتیزمین «سانتی مانتال» ( احساساتی) اوزونو گؤروروک. دوغرودور ویکتور هوگو و اونون آردینجا بیر سیرا مدرن تنقیدچی لر، رومانتیزمی، مدرن شعرین اؤزه للیک لریندن ساییرلار. آنجاق اونلار دا «مدرن» دئییلنده ساده جه «سؤز یانلیشلیغی» واردیر. چونکو اونلار دئدییی دؤورو چاغداش دؤور آدلاندیرماق اولار. مدرن دؤورده ایسه، رومانتیزم نه اینکی اونون اساس اؤزه للیک لریندن ساییلمیر اوسته لیک اونو پیسله ییرلرده. بونا گؤره آذربایجان شعرینده رومانتیزمین تام شکیلده ایشلنمه سینی حبیب ساهیرین «لیریک شعرلر»ینده، و تام شکیلده آرادان گؤتورولمه سینی اوختای و سهند و ساهیرین اؤزونون «سحر ایشیقلانیر» شعرینده گؤروروک. بو مسئله مدرن شعر ایله چاغداش شعریمیزین باشلیجا فرق لریندن ساییلیر. مدرن دئینده ایچینده بیربیریندن فرقلی و بعضن ده تضادلی آنلاییش لاری چئوره ین بیر دؤوردور. اؤرنک اوچون: هم فوتوریزم لر ، هم ده ایمگه چی لر ( ایماژیست لر) مدرن دؤوره عاید اولانلاردیلار. آنجاق بیرینجیسی چکینمه دن صنایع لشمه نی اؤیور (ناظیم حکمتی نظره آلین)؛ حال بو کی ایکینجیسی (ائلیوت، ائزرا پاوند) صنایع لشمه نی، انسانی ده یرلرین آرادان آپارماسیندا سوچلاییرلار.

اوختای مدرن شعره باشلادیقدا رومانتیزمی منیمسه میر.

اوختای-ین شعرینی مدرن شعر آدلاندیرماغا بیزه حاق قازاندیران جهت لریندن بیری اونون شعرینده اولان «ایمگه» و «سیمگه»لردیر. شعرینده اولان سؤزجوک لر، چوخ گئنیش آنلامدا، آلیشدیغیمیز آنلام و یا تصوورلری داشیمیر. داها دوغروسو یئنی سؤزجوک لر، یئنی آنلام لار داشییر؛ و هر بیر ایشله نیلن سؤزجویون آرخاسیندا گیزلی آنلام اولدوغونو دویوروق. بونو من «اؤرتوکلو ائستئتیکا» آدلاندیریرام. چونکو سؤزلر، نثرده اولدوغو کیمی حقیقی معنادا ایشلنمیر ترسینه، بیزی دوشوندورمه یه مجبور ائدن شعرسل لیک داشییان گیزلی معنالاردیر. بونو بوتون مدرن شعرین تمثیلچی لری وورغولاییرلار : شارل بودلئر شعرین ایمگه اوزره قورولماسینی وورغولاییر. لوئی آراگون: «شعر صنعتی، اکسیک لیک لری گؤزه للیک لره چئویرن بیر کیمیا علمی دیر» سؤیله ییر. جمال ثریا چاغداش شعری کلمه اوزره دایانماسینی وورغولاییر. حتتا فاضیل حسنو داغلارجا بو ائستئتیکانی نه اینکی اوزونچو بیر دئییش له ترسینه «أن آز سؤزجوک له یازمالی شعری» دئییر.

بوتون بو دوشونجه لر، مدرن شاعیرلرین باخیش لاری دیر. بو باخیش لاری، اوختای دانیشمادان دینمه دن اؤزونون شعرلرینده اؤزه للشدیره رک یئنی بیر ائستئتیکانین سجییه لشمه سینه سبب اولور. بو ائستئتیکانین باشیندا ایمگه و سیمگه لر دورور. اؤنملی اولانی دا بودور کی اونون ائستئتیکاسی اؤزگه لشمیش ائستئتیکا دئییل، ترسینه مدرن شعریمیزین أن دوغما ائستئتیکا اؤرنه یی دیر. بونو بیز استثناسیز اونون بوتون شعرلرینده گؤروروک. اونون «پاپاغیم، قیلینجیم و آتیم» شعرینی اوخودوقدا بو ایمگه و سیمگه لرین نه درجه دوغما و بو دوغمالیغین نه درجه شیرین و حلاوت لی اولدوغونو دویوروق. بو شعردن اونا گؤره سیچیم لر وئرمیرم کی ایمگه لر بیربیریله تام ایلگی ده دیر و شعری بوتوولوکده اوخوماقلا اونون گؤزه للیینه وورغون اولوروق.



اوختای-ین شعرینده، ایمگه لر چوخ آچیق آیدین بؤیوک آنلایش لاری قاپساییر. بونا گؤره، تام امین لیک له دئمک اولار کی اونون شعرینده هئچ بیر بلیرسیزلیک (ابهام)، مضمون قاپالی لیغی گؤرموروک. بیر سؤزله اوختای-ین شعرلرینده ایمگه بلیرسیزلییی یوخدور. چونکو ایمگه لرله یاناشی اونلاری آچیقلایان بیرسیرا اشاره لر (نشانه) واردیر.

قارلي كاسكئت باشيمدا وار

جيم جيلاق لوت

قوينومدا كي ياش كيتابلار.

شاختا، شاختا …

بيرده آغير نفس ايدي

من ايديم.

داش دؤشك‌لي كوچه‌ميزده

زاغ زاغ اسن ائولر ايدي

پالچيقلانميش قار ايدي

بيز ايديك.

هر آچيشقاـ‌قاباغيندان بيز كئچنده، آچيليردي:

« قورد وار، قورد وار

يئگين اولون آي اوشاقلار…»

داليميزجا باغلانيردي.

صاباحكي گون من گؤردوم كي

قوجا شه‌هر

بؤلوك‌ ـ بؤلوك

تيكه‌ـ تيكه

گئده‌رـ گلمز كاميونلارا مينديريلير…

من ائويميزه قاييداندا

آچيشقالار يئنه بيرـ بير آچيليردي:

« قورد وار، قورد وار، آدامجيل قورد

ائولر ييخان، آغ‌بيرچكلي آنالاري آغلار قويان آدامجيل قورد.

بيزه سيلاح، سيلاح وئرين!»

اوچونجو گون

من ائويميزه قاييداندا

آچيشقالار آچيلديلار يئنه بير‌ـ بير:

« ساكيت، ساكيت، آستا گئدين

سس چيخماسين دوداقلاردان

قورقوشوم تك هاوا آغير

دانيشجاغين دوْلور آغيز...»

ـ شه‌هر قوردون قارنيندا ايدي

اونون آشاغیداکی ایمگه سل و ایمگه لری دوغمالاشدیران سیمگه سل شعرلرینی خصوصیله وورغولاماق ایستردیم : ( پاپاغیم، قیلینجیم و آتیم/ طبیل ماهنیسی / گئجه / قاری گئجه نین چیراغی / قورد و شَهر/ کیچیک نوحه / اوخاتای آتا).



اوختای-ین شعرینی مدرن لشدیرن بیر چوخ اؤزه للیک لرده واردیر. بو اؤزه للیک لر آیری آیریدا چؤزولمه لیدیر. آنجاق بورادا یازی نین بوندان آرتیق اوزادیلماسسینا راضی دئییلم. بو اؤزه للیک لری ساده جه ساییرام و اومید ائدیرم بیرگون «اوختای»ین بو اؤزه للیک لرینی و گؤزدن قاچیلان باشقا لارینی چؤزومله ییب اوزه چیخاراجاغیق.

مدرن شعریمیزین بینؤوره سینی قویان اوختای شعری نین باشقا اؤزه للیک لری :

1. پاپولارلیغی سئومه ییر.

2. شابلونلاشمیش ایچه رییی (محتوا) بوراخان و یئنی ایچه ریک لری منیمسه ین شعردیر.

3. «من» دیلی ایله دئییلن «جهان شمول» دوشونجه نی داشییان شعردیر.

4. رئالیزمه ، مشروطه و چاغداش دؤورو شعریندن تام باشقا اولاراق یاناشیر.

5. لیریکاسی دا، کئچمیش لیریکا ایله فرقلی اولاراق مدرن بیر لیریکادیر ( اونون اؤزگون اؤزه للیک لری واردیر).

6. انسانی ده یرلری عکس ائدن شعردیر.

7. عؤهده چی (متعهد) شعردیر. عؤهده چی دئینده اونو ایدئولوژیک معنادا یوخ، ژان پول سارترین ایره لی سوردویو آنلامدا نظره آلیرام.

و باشقالاری ....

نوشته شده توسط همت شهبازی در دوشنبه 21 آبان1386 ساعت 23:44 /لینک ثابت/2 نظر

Wednesday, May 16, 2007

هژیر پلاسچی



زندگی دوشادوش مرگ

روایتی از جنبش چریکی حلقه تبریز

نام سازمان چریک های فدایی خلق ایران در واقع نامی است که اعضای شاخه تبریز پیشنهاد می دهند. آنان از ترکیب کلمات مانوس آن روزگار چون چریک و خلق و افزودن فدایی به پاس داشت خاطره نیکی که فداییان فرقه دمکرات آذربایجان در ذهن مردم روستایی منطقه برجای گذاشته بودند، این نام را می آفرینند که پذیرفته می شود.
------------------------------------------------------------------------
40-50 نجی ایللر آذربایجان محیطینده یتیریلن گیزلی سیاسی تشکیلاتلارین یارانماسی تاریخی نین آیدینلاشدیریلماسینا خدمت ائدن بو یازی، تهراندا چیخان« نقد نو» نون 16- نجی نمره سیندن گؤتورولموشدور. یازی نین آذربایجان سایتیندا یاییلماسی، اونداکی بوتون دوشونجه لرین تائیدی دئمک دگیلدیر.

نوشته زیر که در خدمت روشن کردن چگونگی شکل گیری سازمانهای مخفی سیاسی در فضای آذربایجان دهه 40 و 50 است، از شماره 16 نشریه نقد نو (منتشره در تهران) نقل می شود. نقل آن بمعنی پذیرش همه تحلیلهای نویسنده نوشته نیست. شماره گذاری توضیحات پایانی افتادگی هایی داشت که به رفع آن کوشیدیم.

آذربایجان
----------------------------------------------------------




به راستی چه رازی خفته است در سالهای آغازین دهه چهل خورشیدی که جوانان ایرانی را از پشت نیمکت های درسی دانشگاه و از دل محفل های روشنفکری به سنگرهای خیابانی می کشاند؟ سنگرهایی که در آن ها سخن از مرگ و نیستی و نابودی است.

تاریخ من را یاری می دهد تا این راز را بگشایم.

پیش گرفتن راه زیست مسالمت آمیز از سوی اتحاد جماهیر شوروی از یک سو و تجربه های پیروز نبرد مسلحانه مانند انقلاب چین و کوبا و ویتنام از سوی دیگر اولین چراغ راهنمایی بود که به نظر می رسد جوانان ایرانی را به سوی مبارزه قهرآمیز رهنمود شد. به خصوص که در نظر داشته باشیم درآن سال ها از فیلیپین و ژاپن تا الجزایر و فلسطین، از یونان و ایتالیا تا برزیل و السالوادور، از اتیوپی و لبنان تا آلمان و آمریکا نبرد مسلحانه در جریان است و اتفاقاً کسانی که در این سنگرند جوانان شورشی و عاصی آن دهه اند که احزاب کمونیستی سنتی آن ها را نارودنیک های جوان می دانند.

از سوی دیگر تجربه شکست جنبش در کودتای 28 مرداد موجب شد جوانان به راه دیگری بیاندیشند. بی عملی سئوال انگیز حزب توده ایران در روز کودتا و نیز در روزهای بعد از آن پیش از این که آن گونه که تبلیغ می شود حاصل توافق های پنهانی شوروی با انگلیس و آمریکا باشد، حاصل این بود که حزب توده از همان ابتدای شکل گیری، حزبی نبود که بتواند در شرایط سرکوب شدید و بی رحمانه تاب مقاومت بیاورد. گرچه خود حزب ظاهراً با تکیه بر تجربه ای که از غیرقانونی شدن و تعقیب اعضای اش پس از حادثه ترور شاه در 15 بهمن 1327 داشت، گمان می کرد این بار نیز می تواند موج سرکوب را از سر بگذراند. سرکوب بعداز کودتا اما آن چنان شدید و بی رحمانه بود که به تمامی پیکره حزب را در هم شکست. کادرهای حزبی یکی در پی دیگری بازداشت شدند و با لو رفتن سازمان نظامی حزب، گارد محافظت از بدنه نیز فرو پاشید. چنین بود که از آن پس محفل های کوچکی که با زحمت بسیار و کارآیی اندک برای ادامه راه حزب توده در ایران شکل گرفتند یا به راحتی بازداشت شدند و یا تبدیل به تشکل های ساواک زده یی شدند برای به دام انداختن مبارزان. از سوی دیگر اعدام افسران سازمان نظامی و تعدادی از غیرنظامیان توده ای گرچه ضربه جبران ناپذیری بود، اما ضربه مخرب تر زمانی فرود آمد که بسیاری از کادرهای درجه اول حزب توده چون محمد بهرامی، مرتضی یزدی، امان الله قریشی، محبوب عظیمی، تقی افراخان، ابوالحسن عباسی و دیگرانی دیگر توبه نامه نوشتند و از حزب و مبارزه اعلام انزجار کردند.

ملیون نیز گرچه پس از کودتا مانند حزب توده سرکوب را تجربه نکردند و تنها از میان ایشان حسین فاطمی که این اواخر به توده ای ها نزدیک شده بود، راهی میدان تیر شد اما در شکست با حزب توده همراه بودند و هیچ گاه نتوانستدند جبهه ملی را به مثابه یک نیروی مبارز که شرایط آن روز میهن را پاسخ گو باشد، احیا کنند. کار جبهه ملی دوم و سوم به چانه زنی و اعتراض های کم جان محدود می شد و نیز به رقابت های رهبران سنتی جبهه ملی برای رهبری جریان.

در چنین شرایطی به نظر می رسد محفل های مختلفی از جوانان با تحلیل این شکست ها به دنبال راه نوینی برای پیشبرد مبارزه عالت خواهانه و آزادی طلبانه می گردند. عده ای از مبارزان مذهبی که از حضور در جلسات بی سرانجام نهضت آزادی ایران خسته شده اند و نیز کشتار مردم بعد از وقایع 15 خرداد 1342 آنان را تحت تأثیر قرار داده و اوج ددمنشی رژیم را لمس کرده اند، محفل های مطالعاتی خود را شکل می دهند تا بعدها در قالب سازمان مجاهدین خلق ایران وارد عرصه پیکار شوند.

در کردستان ملا آواره، اسماعیل شریف زاده و سلیمان معینی در کار راه اندازی جنبشی هستند که در سال 1347 قرار است با خون شان رنگین شود.

بیژن جزنی، حسن ضیا ظریفی، مشعوف کلانتری و چند تنی دیگر از دانشجویان توده ای که در اعتراض های دانشجویی سال های پایانی دهه سی و سال های ابتدایی دهه چهل فعال اند، سعی می کنند هسته هایی را سازمان دهند تا نبرد مسلحانه را آغاز کنند.

محفل دیگری حول مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان دانشجویان مشهدی عضو جبهه ملی شکل می گیرد که بناست ابتدا مارکسیسم را بپذیرند و بعد مشی مسلحانه را.

و اضافه کنید به همه این ها محفل همایون کتیرایی و یاران اش را که بعدها به آرمان خلق تبدیل می شود. محفل مصطفی شعاعیان و یاران اش، محفل هوشنگ اعظمی لرستانی و یاران اش، سازمان آزادیبخش خلق های ایران را که بعدها سیروس نهاوندی آن را دربست تحویل ساواک می دهد و محفل های کوچک دیگری که همه گویی در یک راه قدم بر می دارند.

در تبریز از همان سال های ابتدایی دهه چهل محفلی روشنفکری شکل می گیرد که در پی یافتن راه حلی برای ادامه مبارزه است. این محفل در واقع بر محور سه نفر شکل گرفت که در دانشسرای مقدماتی تبریز درس می خواندند تا معلم شوند و چنین هم شد. صمد بهرنگی، بهروز دهقانی و کاظم سعادتی هر سه معلم روستاهای آذربایجان شدند. اینان گرچه ارتباطاتی را از درون دانشسرا حفظ کردند اما برای گسترده تر شدن ارتباطات و نیز جذب جوانانی که شعله ای در دل نهان کرده بودند، مهد آزادی ویژه آدینه را روزهای جمعه منتشر کردند. مهد آزادی البته علاوه بر این که نشانه ای بود، کورسویی هم بود در دل شب که جوانان شورشی را به سوی خود می خواند، راهی برای ادامه مبارزه بود. همین شد که در طول انتشار یک ساله اش دوبار توسط ساواک توقیف شد تا در بار سوم برای همیشه توقیف «موقت» شود.

انتشار آدینه مهد آزادی اما کار خود را کرده بود. جان های شیفته گرد هم جمع شده بودند. سه یار دانشسرایی هم چنان محور جمع بودند و آدینه محل انتشار اولین نوشته های صمد بهرنگی و اولین ترجمه های بهروز دهقانی بود. ولی دیگران هم از آدینه پای به عرصه مبارزه و فرهنگ بالنده گذاشتند. عبدالمناف فلکی تبریزی که بعدها از اعضای مرکزیت شاخه تبریز سازمان چریک های فدائی خلق ایران شد، اولین شعرهای اش را در همین نشریه منتشر کرد. غلامحسین ساعدی به یاد می آورد: «جلال آل احمد بار اول که مناف را دیده بود می گفت چه نارنجک آماده انفجاری، ضامن کشده و پرقدرت، این همه شجاعت زیر این همه فشار و خفقان؟ مشتی عصب و دریایی ایمان و این همه آگاهی و شعور طبقاتی». و این مناف را صمد در یک کارگاه قالی بافی پیدا کرده بود که هنگام بافتن قالی یک سر می خوانده است. چنین شد که شعرهای اولیه مناف به آدینه آمد.

علی رضا نابدل از طریق همین نشریه صمد و یاران اش را پیدا کرد، رحیم رئیس نیا به یاد می آورد: «بازار شیشه گرخانه آن زمان بیشتر محل کتاب فروش ها بود و به همین دلیل یک مرکز روشنفکری به حساب می آمد. ما با هم با دوستان مان همین فرنود و بهروز و صمد به قهوه خانه ای در شیشه گرخانه می رفتیم. یک روز آن طور که به یاد دارم دیدم یک جوان خیلی شسته – رفته عینکی خوش قیافه آمده و دنبال صمد می گردد که ظاهراً صمد را از روی مقالات اش پیدا کرده بود.» چنین شد که علی رضا نابدل دیگر عضو مرکزیت شاخه تبریز سازمان در سال های بعدی هم شعر و نوشته های اش را به آدینه آورد.

رحیم رئیس نیا، غلامحسین فرنود، بهروز دولت آبادی، مجید ایروانی، عباد احمدزاده، اصغر عرب هریسی و عبدالله افسری ( که از شاگردان بهروز در روستا بودند)، اشرف دهقانی، ابراهیم عظیم پور، جعفر اردبیلچی، یونس نابدل و کسان دیگری حول و حوش این محفل گرد آمدند و از آن میان عده ای کوچکتر در سر هوای کارهای بزرگ تری داشتند.

این محفل البته ارتباطات غیرمستقیمی با محافل دیگر داشت. لااقل در یک مورد رئیس نیا شهادت می دهد که علی رضا نابدل به دلیل هم کلاسی بودن با برادر سلیمان معینی در دانشکده حقوق قضایی دانشگاه تهران اعلامیه های آن را به تبریز می آورد و به صمد می داد. محفل البته از طریق ساعدی ارتباطی هم با روشنفکران تهران یافته بود و در جریان همین ارتباط صمد با امیرپرویز پویان آشنا شده بود و حتا بهروز دولت آبادی به یاد می آورد که پویان به تبریز آمد و در خانه بهروز دهقانی دیداری با برخی از فعالان این محفل روشنفکری داشت. با وجود این هنوز پیوندی در کار نبود. پویان و یاران اش همه به این نتیجه رسیده بودند که باید کاری کرد اما آن ها نیز هنوز نمی دانستند چه باید کرد؟ محفل تبریز اما راه خود می رفت. آن ها با مطالعه آثار کم شمار مائو که توانسته بود در آن فضای اختناق مطلق به دست شان برسد و با تکیه به تجربه انقلاب چین گمان می کردند مشی محاصره شهرها از طریق روستاها می تواند راه گشا باشد، این ایمان ولی قطعی نبود. آن ها می خواستند بر مبنای تحقیق راهی را انتخاب کنند اما تجربه گذشته را در ذهن داشتند که شیوه فعالیت تشکیلاتی حزب توده نه به لحاظ شکل استخواند بندی سازمانی و نه به لحاظ شکل فعالیت اجتماعی و سیاسی در آن شرایط سلطه کامل ساواک پاسخ گوی نیاز زمانه نیست.

چنین بود که در غیبت بهروز که برای ادامه تحصیل به آمریکا رفته بود، دیگران تصمیم گرفتند تراکتوری خریداری کنند و تحت محمل کار در روستا، روستای مناسب را برای شعله فکندن بر خرمن انقلاب انتخاب کنند. رفقای محفل مبلغی گردآوردند و به ضمانت مجید ایروانی مدیر انتشارات شمس تراکتوری خریدند. برای کار روی تراکتور عباد احمدزاده، کارگر چاپخانه انتخاب شد که می توانست شک ساواک را برنیانگیزد. ساواک اگر متوجه می شد که یک روشنفکر در روستا روی تراکتور کار می کند، بلافاصله او را بازداشت می کرد. در جریان همین خرید تراکتور و آماده شدن برای رفتن به روستا بود که صمد بهرنگی را ارس با خود برد. محفل که یکی از مهم ترین و تأثیرگذارترین یاران خود را از دست داده بود تا چندی دچار سردرگمی شد اما با بازگشت بهروز از آمریکا کارها از سر گرفته شد.

بهروز دهقانی هر چند در آمریکا با محافل چریکی ارتباط گرفته و با مشی جنگ چریک شهری آشنا شده بود اما هنوز انتخاب قطعی را انجام نداده بود. او از یک سو تجربیات و دانسته های اش را به رفقای محفل احمدزاده - پویان انتقال داد و از سوی دیگر برای تحقیق روستایی محفل تبریز یک سری سئوالات مشخص طرح کرد. اولین روستایی که احمدزاده و تراکتورش به آن جا فرستاده شدند، روستایی بود نزدیک تبریز و این تجربه غیر از شکست هیچ در بر نداشت. مردم روستا برعکس انتظار روحیه انقلابی نداشتند. چنین بود که احمدزاده را به همراه تراکتور به روستای قهرمانلو از توابع ارومیه فرستادند. احمدزاده گمان می کرد به دلیل سوابق فعالیت های حزب توده در این روستا و تعداد بیش تر خرده مالکان سطح آگاهی مردم در این روستا بیش تر باشد. این نظر به محفل که در واقع زیر نظر بهروز و نابدل و مناف اداره می شد منتقل شده و از سوی آنان پذیرفته شده بود. در عمل اما مردم این روستا هم به دلیل رفاه نسبی ناشی از اصلاحات ارضی و انقلاب سفید شاه و مردم آمادگی برافروختن آتش انقلاب را نداشتند.

چنین بود که با منظم تر شدن ارتباط محفل تبریز با محفل پویان – احمدزاده در تهران، محفل تبریز هم شکل منظم تری به خود گرفت و پای در راه عمل گذارد. در اولین مرحله کمی بعد از مصادره بانک ونک توسط احمد فرهودی، کاظم سلاحی، احمد زیبرم و حمید توکلی، در تبریز هم بر اساس طرحی که بهروز دهقانی آن را برنامه ریزی کرده بود، عبدالمناف فلکی تبریزی، محمد تقی زاده چراغی، اصغر عرب هریسی و جعفر اردبیلچی به کلانتری پنج تبریز در خیابان شهناز حمله و تعدادی از اسلحه های موجود در این کلانتری را مصادره کردند. در جریان همین عملیات پاسبانی اردبیلچی را بغل می کند اما شهامت و جسارت مناف موجب می شود که اردبیلچی از چنگ پاسبان رها شود. مناف در آن شرایط خطیر به درون کلانتری باز می گردد و پاسبان را با گلوله می زند. شبیه همین اتفاق بعدها در جریان عملیات حمله به کلانتری قلهک تهران اتفاق افتاد. در این عملیات گلوله مسعود احمدزاده به بدنه یوزی پاسبانی برخورده و کمانه می کند و در نتیجه خود مسعود زخمی می شود. مناف این بار هم با حفظ خونسردی و ابتکار عمل به سمت پاسبان شلیک می کند و او را از پای در می آورد.

هم زمان با این اتفاقات از سوی دیگر محفل احمدزاده – پویان وارد پروسه تجانس با محفل بازمانده از گروه جزنی – ظریفی می شود. در سال 1346 محفل جزنی از طریق ارتباط با تشکیلات ساواک زده حزب توده معروف به تشکیلات تهران که توسط عباسعلی شهریاری هدایت می شد، ضربه می خورد. حلقه اول و دوم گروه شامل بیژن جزنی، حسن ضیا ظریفی، مشعوف کلانتری، زرار زاهدیان، عزیز سرمدی، عباس سورکی، احمد جلیل افشار، محمد چوپانزاده، فرخ نگهدار، قاسم رشیدی، سیروس شهرزاد، محمد کیانزاد، مجید احسن، کوروش و کیومرث ایزدی و عده ای دیگر بازداشت می شوند. از حلقه اول و دوم تنها سه نفر می توانند از تور بازداشت ساواک فرار کنند. علی اکبر صفائی فراهانی و محمود صفاری آشتیانی برای رهایی از تور ساواک و نیز اندوختن تجربه عملی در عرصه نبرد مسلحانه به فلسطین می روند و حمید اشرف نیز پنهان می شود. پس از چندی غفور حسن پور اصل از یاران حلقه سوم محفل جزنی که به دلیل مقاومت بازداشت شدگان شناخته نشده است، دست به کار سازماندهی مجدد گروه می شود. این سازماندهی مجدد تحت هدایت یک هسته سه نفره شامل خود غفور، ناصر سیف دلیل صفایی و اسماعیل معینی عراقی انجام می گیرد. با بازگشت صفایی فراهانی و صفاری آشتیانی از فلسطین محفل جدید با رفقای قدیمی مرتبط می شود و به سمت سازمان دهی تیم شهر و تیم جنگل قدم بر می دارد. آشنایی اتفاقی ناصر سیف دلیل صفایی با عباس مفتاحی موجب می شود دو محفل به هم پیوند خورده و برای ایجاد سازمان واحد وارد پروسه تجانس شوند. در همین ارتباط احمد فرهودی که در جریان عملیات مصادره بانک ونک شناسایی شده است به تیم جنگل منتقل می شود.

بازداشت غفور حسن پوراصل در پی بازداشت ابوالحسن خطیب از دانشجویان هوادار گروه و لب گشودن او پس از یک شکنجه توان فرسای بیست روز، موجب می شود بازماندگان محفل جزنی ضربه سختی بخورند. تاریخ انگار یک بار دیگر تکرار می شود. وقتی در سال 1333 ابوالحسن عباسی افسر اخراجی ارتش و عضو هیأت دبیران سازمان افسران حزب توده ایران بازداشت می شود، خسرو روزبه می گوید: «عباسی فولاد است و لب نخواهد گشود.» عباسی اما پس از نزدیک به دو هفته شکنجه سخت در حمام زرهی در حالی که امیدوار بوده حزب و سازمان افسران تمهیدات لازم را اندیشیده باشند، اطلاعات اش را که کم نبوده در اختیار بازجویان می گذارد. در حالی که در بیرون از زندان نه تنها تلاشی برای مخفی کردن افسرانی که عباسی آن ها را می شناخته انجام نمی شود، بلکه دفترچه رمز سازمان افسران که به کمیته مرکزی تحویل شده بوده، توسط دکتر حسین جودت، رابط کمیته مرکزی و سازمان افسران بازگردانده می شود. به این ترتیب بازداشت اسماعیل محقق زاده دوانی و منوچهر مختاری گلپایگانی که دفترچه رمز را در اختیار داشته اند و لو رفتن رمز دفترچه ها باز پس از چند روز شکنجه سخت سرهنگ مبشری، موجب بازداشت وسیع و گران بار افسران توده ای می شود.

این بار نیز رفقا که چند روزی را در شرایط نیمه مخفی گذرانده اند با اطمینان از این که اگر غفور تا کنون حرف نزده است از این پس نیز چیزی نخواهد گفت، علنی می شوند و بعد از چند روز ضربه فرود می آید. در چنین شرایطی تیم جنگل نیز مجبور می شود با توجه به لو رفتن بخشی از امکانات اش و نیز برای رهاندن هادی بنده خدا لنگرودی از پاسگاه سیاهکل، بدون اطلاع از این که او را به لاهیجان فرستاده اند، در روز نوزده بهمن به پاسگاه سیاهکل حمله کند. پس از این یورش مسلحانه و سپس محاصره جنگل های منطقه توسط ساواک و ارتش و ژاندارمری تیم جنگل از بین می رود. غفور حسن پور زیر شکنجه کشته شده و دوازده نفر دیگر از رفقای تیم جنگل و تیم تدارکات شهری در 26 اسفند 1349 تیرباران می شوند. (1)

در پی اعدام تیمسار ضیا فرسیو، رئیس اداره دادرسی ارتش در 18 فروردین 1350 که به صورت مشترک توسط دو گروه انجام می گیرد، پیوند سازمانی واقعیت می پذیرد. نام سازمان چریک های فدایی خلق ایران در واقع نامی است که اعضای شاخه تبریز پیشنهاد می دهند. آنان از ترکیب کلمات مانوس آن روزگار چون چریک و خلق و افزودن فدایی به پاس داشت خاطره نیکی که فداییان فرقه دمکرات آذربایجان در ذهن مردم روستایی منطقه برجای گذاشته بودند، این نام را می آفرینند که پذیرفته می شود.

در فروردین 1350 علی رضا نابدل که به همراه جواد سلاحی مشغول چسباندن اولین اعلامیه های سازمان به دیوار بوده است در محله پامنار بازداشت می شود. در این واقعه یک استوار بازنشسته ارتش آن ها را هنگام چسباندن اعلامیه می بیند و داد و فریاد راه می اندازد. نابدل و سلاحی که موتوری هم با خود داشته اند بدون که محله را شناسایی کرده باشند، شروع به دویدن می کنند تا به یک سه راهی می رسند که یکی از راه های اش به کلانتری پامنار ختم می شده است. سلاحی وارد کوچه ای می شود و وقتی می بیند کوچه بن بست است برای اینکه زنده بازداشت نشود گلوله ای به خودش می زند و در دم جان می سپارد. علی رضا با موتور داخل گودالی می افتد به طوری که موتور روی او قرار می گیرد. با وجود این گلوله ای به خودش شلیک می کند اما زنده می ماند و بلافاصله او را به بیماستان شهربانی منتقل می کنند. این را هم باید نوشته باشم که رژیم در جریان بازداشت های پیش از این توانسته بود نه نفر از اعضای سازمان را شناسایی کند و با چسباندن عکس این نه نفر بر دیوارهای شهر و انتشار آن در روزنامه ها برای زنده یا مرده هر یک صدهزار تومان جایزه تعیین کرده بود (2). جواد سلاحی یکی از این سه نفر بود که از همدان به سازمان پیوسته و پیش از این چند عملیات کوچک مانند آتش زدن تأسیسات هنرستان همدان که بیشتر جنبه تبلیغی داشت را هدایت کرده بود. سلاحی در این حادثه برای این که جنازه اش مورد استفاده تبلیغاتی رژیم قرار نگیرد، لوله اسلحه را پشت سرش گذاشته و شلیک کرده بود. در نتیجه با متلاشی شدن صورت اش امکان شناسایی او وجود نداشت.

نابدل در بیمارستان شهربانی مورد عمل جراحی قرار می گیرد و زنده می ماند. در این بیمارستان است که او یکی از فصل های درخشان زندگی اش را رقم می زند. علی رضا یک بار بخیه هایش را پاره می کند اما متوجه می شوند و بخیه ها را نو می کنند. این بار او از یک لحظه غفلت نگهبان استفاده می کند و با سر از پنجره طبقه سوم بیرون می پرد. در میانه راه اما به میله بلندی برخورد می کند و تنها بخیه های اش می شکافند. نابدل وقتی که می بیند هنوز زنده است سعی می کند روده های اش را با دست پاره کند اما نگهبانان سر می رسند و او را از این مرگ فدایی می رهانند. از این پس است که او را زیر شدیدترین شکنجه ها می کشانند و در نتیجه موفق می شوند عده ای از اعضای شاخه تبریز را شناسایی کنند. با وجود این ساواک که هنوز در بازجویی چریک ها ناوارد است فرصت را از دست داده است و بیشتر رفقا پنهان شده اند. ساواک در تبریز به خانه بهروز و اشرف دهقانی هجوم می برد و وقتی که در می یابد دیر شده است، محمد برادر کوچک تر آن ها را زیر شکنجه می برد. این شکنجه ها موجب شد محمد دچار بیماری اختلال حواس شود. اما در نهایت او را به چهار سال زندان محکوم کردند، فقط چون برادر و خواهرش در میدان مبارزه بودند.

در قدم بعدی ساواک کاظم سعادتی را بازداشت می کند. کاظم با وجود این که سمپاتیزان سازمان محسوب می شود اما از مخفی شدن خودداری کرده است و به زندگی علنی اش ادامه می دهد. کاظم موفق می شود خود را فردی عامی و معمولی جلوه دهد و به این ترتیب با سپردن تعهدی به ساواک مبنی بر این که اگر بهروز یا اشرف با او تماس گرفتند آن ها را به ساواک معرفی کند، آزاد می شود اما به شدت تحت نظر ساواک قرار می گیرد. بر اساس روایت رسمی سازمان چریک های فدایی خلق ایران، کاظم برای این که بهروز و اشرف را از خطر برهاند و آن ها را متوجه وضع موجود کند، سم می خورد و در ضمن رگ دست های اش را هم می بُرد. ساواکی هایی که او را تحت نظر داشته اند متوجه می شوند و او را به بیمارستان می رسانند اما دیگر دیر شده بود و کاظم سعادتی در بیمارستان جان می دهد. (3)

نابدل که هنوز تحت بازجویی قرار دارد باز هم مجبور می شود نام های دیگری را در اختیار بازجویان اش بگذارد که موجب می شود تعداد زیادی از افرادی که با محفل روشنفکری صمد و دوستان اش در ارتباط بودند، بازداشت شوند. علی رضا در این مرحله سعی می کند با هوشیاری از نام بردن کسانی که نقشی در سازمان دارند خودداری کند. او البته بعدها در بازداشتگاه کمیته به یکی از هم رزمان اش می گوید ما تصور درستی از بازجویی ها و شکنجه ساواک نداشتیم و اگر بیرون رفتیم باید این تجربه را به رفقای دیگر منتقل کنیم.

در اردیبهشت ماه 1350 نزهت روحی آهنگران بازداشت می شود و تحت فشار او را مجبور می کنند با بهروز دهقانی که مخفی اما هنوز در میدان مبارزه است، قرار بگذارد. نزهت بعدها برای یکی از دوستان اش نقل می کند که در آن مکالمه تلفنی سعی کرده است بهروز را متوجه ماجرا کند. اما بهروز حرف های اش را به شوخی می گیرد و با او قرار می گذارد (4). در واقع بی تجربگی آن سال های ابتدایی پیدایی جنبش چریکی در ایران از هر دو سو است. هم چریک های بی تجربه اند و هم بازجویان شان. بهروز در اواخر اردیبهشت بر سر قرار لو رفته بازداشت می شود و پس از این که مطمئن می شود اصغر عرب هریسی که با او هم خانه است گریخته، آدرس خانه را لو می دهد. با وجود این او دلاورانه در برابر شکنجه های دیگر لب از لب نمی گشاید و در نهایت زیر شکنجه کشته می شود. به گفته بهروز دولت آبادی، بهروز دهقانی در روزهای آخر آن چنان شکنجه شده بود که حتا قادر به راه رفتن نبود و اوایل دو پاسبان او را کشان کشان به توالت می بردند و پس از چندی آن چنان وضع اش وخیم شد که برای اش ظرفی به سلول می بردند. او شهادت می دهد که ساعت سه صبح بیست و سه خرداد صدای آژیر آمبولانس آمد. بهروز دهقانی در اثر شکنجه در سلول اش جان سپرده بود.

از سوی دیگر ساواک به آدرس لو رفته توسط بهروز مراجعه می کند و متوجه می شود که خانه تخلیه شده است. پس ساواکی ها به بنگاهی که خانه را اجاره داده مراجعه می کنند و می فهمند که دو هزار تومان به عنوان ودیعه نزد بنگاه باقی مانده است. آنان در حالی که امیدی نداشته اند بنگاه را تحت نظر می گیرند و عده ای از مأموران خود را شبانه روز در بنگاه به مراقبت می گمارند. یک بار دیگر بی تجربگی سال های اولیه چریک ها موجب می شود اصغر عرب هریسی برای پس گرفتن دو هزار تومان به بنگاه مراجعه کند و بازداشت می شود. با بازداشت عرب هریسی اسامی افراد باقی مانده سازمان در تبریز به دست رژیم می افتد.

حلقه محاصره رژیم حول نیروهای سازمان روز به روز تنگ تر می شود. در 3 خرداد 1350 دو عضو مرکزیت سازمان در دو نبرد مسلحانه جان می بازند. امیرپرویز پویان به همراه هم رزم اش رحمت الله پیرونذیری در خیابان نیروی هوایی کشته می شود و اسکندر صادقی نژاد هم در همان روز در نبرد دیگری از بین می رود. منوچهر بهایی پور یکی دیگر از اعضای مؤثر سازمان نیز به فاصله کمی هنگام تخلیه خانه تیمی در محاصره قرار می گیرد و کشته می شود.

در این زمان تنها عضو مرکزیت شاخه تبریز که هنوز به مبارزه ادامه می دهد، عبدالمناف فلکی تبریزی است. پس از چندی در تابستان 1350 رحیم کیاور که تحت مسئولیت مناف فعالیت می کرده بازداشت می شود به شدت تحت شکنجه قرار می گیرد. او با این که در نهایت قرارش با مناف را لو می دهد اما ساواک کم تجربه آن چنان او را سوزانده بوده که نمی توانسته از حضورش در سر قرار برای بازداشت مناف استفاده کند. در نتیجه اعترافات کیاور، احمد ریاضی عضو دیگر تحت مسئولیت مناف بازداشت می شود و این بار ساواک ظاهرا او را سالم نگاه می دارد. احمد ریاضی به گفته یکی از هم رزمانش فردی ضعیف بود که پیش از بازداشت همیشه با عذاب وجدان می گفت: «من وقتی اسلحه دستم می گیرم، دستم می لرزد». طبیعی است که چنین فردی نتواند در برابر شکنجه های سبعانه ساواک مقاومت کند. ریاضی را بر سر قرار لو رفته می برند و از این طریق مناف هم بازداشت می شود.

مناف فلکی تحت شکنجه قرارش را با مسعود احمدزاده می گوید و احمدزاده به چنگ ساواک می افتد. باید توجه داشت که در آن هنگام مناف به دلیل اختلافاتی که با احمدزاده پیدا کرده بود، عملا در سازمان کنار گذاشته شده بود و تنها یک ارتباط ساده را با او حفظ کرده بودند. طبیعی است که انگیزه ی مقاومت در چنین فردی پایین آمده باشد.

فصل زندان این عده یکی از غم بارترین صفحات تاریخ خون بار سازمان است. در زندان مناف متهم بوده است که تعداد زیادی را معرفی کرده، این در حالی است که تا زمانی که مناف بازداشت شود عده زیادی بازداشت شده بودند. در واقع چریک هایی که تصور روشنی از شکنجه ها و بازجویی های ساواک نداشتند هر کدام به فراخور اطلاعاتی که داشته اند، مواردی را گفته بودند و ساواک که از بالا این اطلاعات را با هم تطبیق می داده، بر سازمان تسلط اطلاعاتی داشته است. علی رضا نابدل که خود یکی از هواداران جدی بایکوت مناف بود، نیز از سوی رفقای سازمان متهم بوده که او هم اطلاعات زیادی را در اختیار رژیم گذاشته است. شرح برخوردهای دیگر زندانیان سازمان با این دو نفر به خصوص با مناف حکایت غم بار ناگفته ای است که در روایت های رسمی سازمان همواره نادیده گرفته می شود. رژیم مناف را تا شب اعدام با موسی سماواتی عضو تواب سازمان مجاهدین خلق ایران در یک سلول نگاه می دارد و به این ترتیب شکنجه روحی را در حق او تمام می کند. یکی از یاران بازمانده سازمان نقل می کند که مناف فلکی تا آخر هم هیچ سخن بدی در مورد سازمان واعضای اش نگفت اما تا لحظه اعدام فاصله اش را با دیگران حفظ کرد.

پیش از دادگاه میان زندانیان بحثی در می گیرد در مورد این که در دادگاه چگونه دفاع کنند. عده ای از آن جمله علی رضا نابدل مخالف دفاع ایدئولوژیک بوده اند و عده ی دیگری به هدایت مسعود احمد زاده معتقد بوده اند که در صورت دفاع ایدئولوژیک هم حیثیت سازمان حفظ می شود و هم اینکه رژیم قادر نخواهد بود تعداد زیادی را اعدام کند. گویی تاریخ بار دیگر به تلخی تکرار شده است. هنگامی که بازداشت افسران توده ای در سال 1333 آغاز شد، هنوز فرصت بود که عده ای از افسران خود را از بازداشت برهانند و فرار کنند. نورالدین کیانوری که آن هنگام رابط کمیته مرکزی و سازمان افسران بود با این عمل مخالفت می کند آن هم بر مبنای این تحلیل که اگر تعداد زیادی از افسران بازداشت شوند، رژیم نمی تواند افراد زیاد را اعدام کند. در نتیجه بخشی از افسران در محل خدمت خود حاضر می شوند و منتظر بازداشت می مانند و حتی عده ای که فرار کرده و مخفی شده بودند، خود را معرفی می کنند. بهای این تحلیل البته غلط تیرباران 26 افسر حزبی و مرتضی کیوان، شاعر و منتقد و کوپل غیرنظامی افسران فراری سازمان نظامی است.

این بار نیز تحلیل مسعود احمدزاده بهای سنگینی در بر دارد. احمدزاده پس از مدتی وقتی می بیند اعضای سازمان در جریان بحث تسلیم نظر او نمی شوند، نظرش را به عنوان دستور سازمانی به دیگران تحمیل می کند. عباد احمدزاده به یاد می آورد که نابدل در گفت و گویی به او گفته بود: من ملزم شده ام به دفاع ایدئولوژیک. مناف فلکی اما یک سر به دلیلی دیگر دفاع ایدئولوژیک را انتخاب می کند. او می خواهد با این کار نشان دهد که به آرمان های اش وفادار است.

جلسات دادگاه با سرودخوانی متهمان آغاز می شود و هیچ یک از متهمان به احترام قاضی از جای بر نمی خیزند. البته نقی حمیدیان، رحیم کریمیان، احمد تقدیمی و بهمن راد مریخی با صلاح دید احمدزاده، به علت این که اتهام مهمی نداشتند برای اجتناب از صدور احکام سنگین در این عمل شرکت نکردند. نتیجه چنین دادگاهی از پیش معلوم است. نوزده نفر در یک بازه ی یازده روزه و در سه گروه اعدام می شوند. مسعود احمدزاده خود در اولین گروهی قرار دارد که در 11 اسفند 1350 مقابل جوخه آتش قرار می گیرند. او به همراه مجید احمدزاده، عباس مفتاحی، حمید توکلی، اسدالله مفتاحی و غلام رضا گلوی تیرباران می شود. به فاصله دو روز دسته دوم شامل سعید آریان، عبدالکریم حاجیان سه پله، مهدی سولوانی و بهمن آژنگ در 13 اسفند تیرباران می شوند. در 22 اسفند دسته سوم که در واقع در برگیرنده رفقای شاخه تبریز سازمان است در مقابل جوخه می ایستند. عبدالمناف فلکی تبریزی، علیرضا نابدل، اکبر مؤید، اصغر عرب هریسی، محمد تقی زاده چراغی، جعفر اردبیلچی، حسن سرکاری، علی نقی آرش و یحیی امین نیا در این روز تیرباران می شوند.

عباد احمدزاده که در لحظه های آخر با اکبر مؤید در یک سلول بوده صحنه آخر را این طور توصیف می کند: «جوان، بازجو و شکنجه گر ساواک به همراه چند نفر دیگر برای بردن اکبر به میدان اعدام جلوی سلول ما آمد. وقتی برای خداحافظی اکبر را در آغوش گرفتم، احساس کردم که سبیل های کلفت اش خیس شده است اما سریع صورت اش را برگرداند که جوان اشک های اش را نبیند. تا لحظه آخر یک ذره تزلزل در این بچه دیده نشد. علی هم از توالت بیرون آمد و من او را از دریچه سلول می دیدم. با خنده مشت اش را به طرف سلول من تکان داد و گفت: محکم باش! می خواستم بگویم تو را دارند برای اعدام می برند، آن وقت من محکم باشم؟ این چه بار سنگینی است که روی دوش من می گذاری؟»

با کشته شدن محمد صفاری آشتیانی و احمد زیبرم در سال 1351 ساواک که موفق شده بود در مدت یک سال بخش بزرگی از رهبران و کاردهای کیفی سازمان را از بین ببرد گمان می کرد که شعله نبرد چریکی در ایران را خاموش کرده است. با این حال چرب دستان زیبا مردن از پی هم روانه بودند. هر چند مبارزه مسلحانه توده ای نشد، هر چند موتور کوچک نتوانست موتور بزرگ را به حرکت در آورد، هر چند عده ای از پاک ترین جان های عاصی از دست رفتند با وجود این جنبش چریکی تأثیر خود را در عرصه های مختلف باقی گذاشت. هنر و ادبیات آن سال ها سرشار است از آفریده هایی که از این جنبش تأثیر گرفته اند. جامعه ساکن دانست که این سکوت شکستنی است و چنین بود که آن خون ها در زمستان 57 به بر نشست.

آنان اخگرانی بودند که نیک بختانه در برابر ظلم زمانه شوریدند و با خون خویش از آبروی انسان معترض پاسداری کردند.

« آنان در برابر تندر ایستادند / خانه را روشن کردند / و مردند» (5)

-----------------------------------------------

زیرنویس ها:

1- آن چه که در این مورد گفته شده است، این است که دوازده نفر تیرباران شدند و پیکر آنان در چهار گروه سه نفری در چهار محل مختلف به خاک سپرده شد. تبلیغات رسمی سازمان بر این مبنا بود که علی اکبر صفایی فراهانی زیر شکنجه کشته شده است. با وجود این منابع مستقل تر معتقدند غفور حسن پور اصل بوده که زیر شکنجه از بین می رود.

2- این نه نفر عبارت بودند از: امیر پرویز پویان، رحمت الله پیرونذیری، اسکندر صادقی نژاد، منوچهر بهایی پور، محمد صفاری آشتیانی، احمد زیبرم، حمید اشرف، جواد سلاحی و عباس مفتاحی. از این میان تنها حمید اشرف توانست مبارزه اش را تا سال 1355 ادامه دهد و در این سال کشته شد.

3- بهروز دولت آبادی بر مبنای شهادت پزشکی که آن شب در بیمارستان بوده و ادعا می کند که تاندون های دست کاظم سعادتی پاره شده بود، معتقد است ساواک وقتی متوجه می شود که نمی تواند از طریق کاظم رفقای دیگر را به دام بیندازد او را از بین می برد.

4- نزهت روحی آهنگران پس از آزادی باز هم با سازمان ارتباط گرفت و در ترور نیک طبع بازجوی ساواک شرکت داشت. در 9 تیر 1354 نزهت در یک درگیری در دولت آباد کرج کشته می شود.

5- وام گونه ای شعر احمد شاملوی بزرگ، اصل شعر به این شکل است: «آنان در برابر تندر می ایستند/ خانه را روشن می کنند/ و می میرند».

--------------------------------------

منابع:

1- هژیر پلاسچی، مردی میان پنجره و روشنایی، زندگی و آثار علی رضا نابدل، هنوز منتشر نشده است.

2 - اشرف دهقانی، حماسه مقاومت، بی جا، بی تا، نشر مردم.

3- حمید اشرف، جمع بندی سه ساله، بی جا، بی تا، بین نا.

4- 19 بهمن، تئوریک، گروه جزنی – ظریفی، پیشتاز جنبش مسلحانه ایران، بی جا، بی تا، انتشارات مزدک.

5- کتاب جمعه، شماره 6، پانزده شهریور ماه 1358

6- تقی حمیدیان، سفر بر بال آرزوها، شکل گیری جنبش چریکی فدائیان خلق، سوئد، نشر آرش.

Friday, January 26, 2007



اٶگه ده ي: معادل اوختاي در تركي آذربايجاني


اٶگه و يا اٶكه به معني بسيار دانا، فرزانه، شخص سالمند، بزرگ خلق و نامدار آمده است. ده ي، داي، تاي و... به معني صاحب خصلتي است. مانند كلمه چاغاتاي كه به معني شخص سفيد است. (چاغان به معني سفيد+ تاي). نام فرزند چنگيز خان

از همين ريشه است اٶكمن به معني عاقل و باهوش؛ اٶكته به معني اشتباه ناپذير، آنچه كه به هدف اصابت مي كند؛ اٶكته م به معني مشهور، معروف و نيرومند؛ اٶتكه ن به معني قهرمان، نيرومند

Wednesday, January 17, 2007


عليرضا نابدل- اوختاي


نولاردي سن اٶز الينله
من وئرديييم قيزيل گولو قايتارايدين
دٶشون اوستده وورمايايدين!
نولاردي سن قويايدين كي
داملا داملا ارييه يديم سو اولايديم
دٶشونده كي قيزيل گولو ايسلادايديم!
آخشام ايكن
آلمالارين كٶلگه سينده
دؤنگه سينده گون باتارين
قيزيل گولو مندن آليپ دؤشون اوستده سانجاقلارا سالمايايدين!
تاسسوف كي
منيم قانلي قيزيل گولوم
محببتسيز بير قلب اوستده سولاجاقدير
من گئده ركن اوزاقلارا
تكجه او گول مني يادا سالاجاقدر.


اوختاي`ين يانليشليقلاري- خطاهاي نابدل

بزرگترین آموزه و درس قرن گذشته

اگر دیروز علیرضا نابدل (اوختای ) مارکسیست - لنینیست های ایران را به خاطر تقویت بیشتر مبانی وحدت خلق های ایران به مبارزه طبقاتی پرولتاریا ( کارگر ) دعوت می کرد و در این راستا روحیه خاص آذربایجانی را مزخرف قلمداد کرده، اشعار ترکی مشاهیری همچون شهریار، محمد راحیم، سهند، مدینه گلگون، بالاش آذراوغلو، فتحی، کاتبی و... را گندیده و کثافت و توخالی می نامید و یاران مرحوم علی تبریزلی را سبک مغز خطاب می کرد، امروز نیز نحله ها و بازمانده های همان طرز تفکر با چرخشی رندانه و ریاکارانه فعالین راستین حرکت ملی آذربایجان را به احساساتی و هیجانی بودن و عدم درک شرایط متهم می کنند، اینان از اینکه نسل جوان را نسلی آگاه، تیزبین، حساس و نقاد معرفی کنند، ابا دارند و از آن می هراسند!

نابدل نويسنده‌ی جزوه‌ آذربايجان و مساله‌ی ملی


سازمان چريک‌های فدايی خلق ايران : هسته‌ی تبريز

هسته‌ی تبريز را روشنفکران آذری و مبارزان چريکی آينده‌ای چون بهروز دهقانی (۱۳۵۲-۱۳۱۸) و علی‌رضا نابدل (۱۳۵۱-۱۳۲۲) تشکيل داده، مبارزه مسلحانه را پذيرفته بودند. در دهه ۱۳۵۰، دهقانی زير شکنجه کشته شد،‌ بی آن که لب بگشايد و اطلاعاتی را آشکار سازد و به همين دليل به صورت قهرمان جنبش چريکی و نماد مقاومت در آمد.

نابدل نويسنده‌ی جزوه‌ای بود که فرقه‌ی دموکرات آدربايجان، حزب توده و سياست شوروی را در ايران به شدت مورد انتقاد قرار می‌داد (آذربايجان و مساله‌ی ملی).

اما شايد برجسته‌ترين شخصيت هسته‌ی تبريز، صمد بهرنگی بود که تماس‌های ادبی‌اش با پويان، هسته‌ی تبريز را به گروه متصل ساخت. او معلم جوانی از اقشار پائين جامعه بود که در ميان کودکان روستايی آذربايجان کار کرده، با رنج و حرمان آن‌ها آشنا بود. داستان‌های کوتاه او در دفاع از مبارزه مسلحانه خطاب به نسل جديد ايرانيان بود که به عقيده او نمی‌خواستند وضع موجود را بپذيرند. در واقع، ماهی سياه کوچولو و ۲۴ ساعت در خواب و بيداری او الهام‌بخش نسل جديد گرديد و به وسعت خوانده شد. جنبش چريکی مسئوليت حادثه دلخراش مرگ بهرنگی را در سال ۱۳۴۷، در متن جنگ تمام عيار فيزيکی و روانی عليه رژيم شاهنشاهی، متوجه رژيم شاه دانست. از نظر جنبش چريکی، بهرنگی نخستين حلقه‌ی قربانيان اين جنبش به دست دشمن و پيش از آغاز نبرد اصلی بود (هر چند تاکنون مشخص شده که حادثه غرق شدن صمد در ارس تصادفی بوده است، وليکن شاه کليد اين ماجرا شخصی است به نام «حمزه فلاحتي» که دوست بهرنگی بود و در هنگام حادثه همراه وی مشغول شنا کردن بوده است).



عليرضا نابدل به مسعود رجوي:

شما اصلا نميتوانيد دموکرات باشيد

ميگفت مسعود رجوي با « عليرضا نابدل » مشهور به ُاختاي که يکي از آثارش به نام « رازليق » معروف است ، و در اسفند سال ۵۰ به شهادت رسيده ، هم سلولي بوده ( پاورقي ۳ ) و باهم علاوه بر مسائل سياسي در مورد موضوعات مذهبي نيز بحث مي کردند و از جمله عليرضا نابدل از مسعود مي ُپرسد چگونه شما که به حکومت امام زمان معتقديد خودتان را دموکرات هم مي ناميد؟ شما اصلا نميتوانيد دموکرات باشيد . چرا ؟ چون الگوي آرماني شما حکومت فرد بر مردم خواهد بود که بالا برويد و پائين بيآئيد ديکتاتوري ست



دو ملاحظه در باره ي فدائيان شهيد، فلكي و نابدل

پوران بازرگان


آقای قلیچ خانی مدیر مسؤول مجله‌ی آرش

در آرش شماره‌ی ۷۹ ص ۴۰ ضمن مطالبی که راجع به گذشنه‌ی سازمان فدایی و مبارزات چریکی آمده آقای بهزاد کریمی چنین گفته است‌:

«‌من با تجربه‌ای که خودم دارم باید بگویم برخوردی که رفیفمان (مسعود) احمد زاده در سال 1350 با دو رفیق دیگرمان علیرضا نابدل و مناف فلکی کرد برخوردی واقعا تأسف بار و تأثرآور بود. این دو رفیق را که هر دو در آستانه‌ی اعدام بودند و اعدام هم شدند به دلیل اینکه یکی (مناف) قرار خود را با احمد‌زاده اعتراف می‌کند و در نتیجه منجر به دستگیری مسعود می‌شود و دیگری( نابدل) زیر شکنجه خانه‌ی تیمی امیر پرویز پویان را می‌گوید که منجر به شهادت پویان می‌شود در حد خائن تلقی می‌کرد و ضربه خوردن فاجعه بار سازمان را از این دو می‌دانست.»

اینک دو ملاحظه را می آورمابتدا یک نکته در باره‌ی فدایی شهید مناف فلکی. درست است که او در زیر شکنجه قرار مسعود احمدزاده را گفته بود که منجر به دستگیری وشهادت او شد. واکنش علیه این مسئله نه تنها از احمد‌زاده دیده شده بلکه عموماً رفقای فدایی هم که از پشت درب سلول او می‌گذشتند با صدای بلند به طوری که او بشنود می‌گفتند مناف خائن است و او را سرزنش می‌کردند. یک بار وقتی مجاهد شهید محمد حنیف نژاد از پشت درب سلول او رد می‌شده چیزی نمی‌گوید. مناف که به سرزنش‌ها عادت داشته می‌گوید این کی بود که رد شد و به ما چیزی نگفت. حنیف نژاد می‌گوید مناف خیانت نکرد بلکه ضعف نشان داد. برداشت حنیف‌نژاد با توجه به تجارب کلی انقلابی این بود که افراد به رغم میل خود طاقت واجدی در زیر شکنجه ندارند و نباید همه را به خیانت متهم کرد.

دوم‌: در باره‌ی فدایی شهید دیگر علی رضا نابدل. آقای بهزاد کریمی اشتباه کرده. کسی که زیر شکنجه خانه‌ی تیمی پویان را گفت نه نابدل بلکه شهید حمید توکلی بوده است. دقیقا به یاد دارم در یکی ازروزهای خرداد سال 1350 محمد حنیف نژاد به منزل آمد و جریان درگیری امیر پرویز پویان و اسکندر صادقی نژاد را با عوامل ساواک نقل کرد و توضیح داد که گویا چند روز پیش از آن حمید توکلی یکی از افراد خانه‌ی تیمی پویان را می‌گیرند. بقیه‌ی افراد هرچه به پویان می‌گویند خانه را تخلیه کنیمَ پویان می‌گوید دهان رفیق حمید دژ است و خانه لو نخواهد رفت. حمید پس از تحمل شکنجه وقتی به خیال خودش مطمئن می شود که خانه را رفقا تخلیه کرده اند نشانی منزل را می دهد و در نتیجه آن فاجعه به بار می آید که سه نفر درحا در درگیری کشته می شوند (پویان اسکندر صادقی نژاد و رحمت پیرو نظیری) و بقیه فرار می کنند.به نظر من امروز دیگر آنطور که آقای کریمی گفته نمی‌توان گفت حمید توکلی مقصر بوده است. خانه را باید طبق قرار تخلیه می‌کردند. وقتی مطلب آقای کریمی را در آرش خواندم از آنجا که نویسنده یکی از رفقای فدایی بود به خود اجازه‌ی اظهار نظر ندادم تا این که کتاب داد بیداد تآلیف ویدا حاجبی منتشر شد. در ص 227 این کتاب خانمی به نام ثریا با تیتر لیوان‌های پلاستیکی به ماجرای گرفتار شدن حمید توکلی و بعد درگیری خانه‌ی تیمی پویان اشاره می‌کند و از زبان شهین توکلی (خواهر حمید و همسر فدایی شهید سعید آریان) به همان نحوی جریان را نقل می کند که من در خرداد سال 1350 شنیده بودم و در بین سازمان های مبارز در آن سال ها هم شایع بود. شهید علی‌رضا نابدل در این باره نقشی نداشته است.در اینجا من به تفسیر و چگونگی اشتباهات از این نوع که دامن‌گیر مبارزین از بالا تا پایین شده و گاه اجتناب ناپذیر بوده کار ندارم. مسلم این است که قدم گذاشتن در آن مبارزه ی دشوار دل و گرده و شور انقلابی ای می خواست که امروز در خارج گود برای بسیاری تصورش هم ممکن نیست تا چه رسد به داوری.این چند سطر را به منظور تصحیح روایت آقای کریمی یک گوشه از تاریخ آن سال‌ها برایتان می‌فرستم. با پوزش از ایشان و با احترام به همه‌ی آن مبارزان دلیر و همه‌ی مردم با انصاف. با تقدیم احترام.



پروفسور زهتابي با شناختي كه از عليرضا نابدل داشت در مورد اصالت كتاب آذربايجان و مساله‌ی ملی شك مي كرد و آن را منتسب به حميد اشرف مي دانست



بو يازي اؤتوزبئش ميليون (http://www.35000000.com/) سايتيندان آلينميشدير



افكار ترك ستيز و ارمني نواز نه تنها در دست راست ايران بلكه در قسمت به اصطلاح چپ ايران نيز نمود پيدا مي كند، از اراني تا علوي و بابك امير خسروي و آرداش آواناسيان و عليرضا نابدل و هما ناطق .... براي نشان دادن قدرت داشناك ها در درون حزب توده ايران بايد ياد آور شد بعد از اينكه در داخل فرقه دموكرات آذربايجان در سال 1325 كودتايي بوسيله توده استاليني ها انجام گرفت و فرقه با بهانه هاي مختلف به شوروي انتقال يافت، مسئله تصفيه فيزيكي فرقه از طرف استالين و دستيار ارمني اش "ميكويان" به مورد اجرا در آمد. راننده ارمني سيد جعفر پيشه وري وي را به دستور ميكويان به قتل رساند، پس از آن نيز هزاران فرقه اي كشته يا به مناطق سرد سيبري تبعيد شدند ( از جمله اين تبعيدي ها مرحوم دكتر محمد تقي زهتابي را مي توان نام برد ).


آنچه بعد از اين تصفيه در فرقه بر جاي ماند در واقع افراد ضد ترك و دست پرورده روس ها و ارامنه بودند. از داشناك هاي مسلماني كه فرقه دموكرات آذربايجان تحميل شدند ضد تركاني مانند "ارداش آواناسيان" و بابك امير خسروي بودند، عنايت ا.. رضا نيز جزو گروه بيروني اين باند ضد ترك بود. عنايت ا.. رضا كه خود مانند بابك اميرخسروي از افسران هيتلري رضا شاه بود، در شوروي سابق به وسيله ارامنه تربيت شده بودند. يكي از ارامنه مربي ايشان به نام "زلاليان" كه در به وجود آمدن مسئله قره باغ نيز نقش داشت، از نفوذ قابل توجهي بر روي اين افراد برخوردار بود. گروه ترك ستيز ارداش آواناسيان و بابك امير خسروي مخصوصا بعد از ادغام فرقه دموكرات در حزب توده و تفويض رياست قسمت مليت ها به آواناسيان، شدت و سرعت بيشتري به تصفيه ترك ها از درون حزب دادند. يكي از كارهاي ناجوانمردانه اين گروه لو دادن گروه هاي باقي مانده فرقه در ايران و به ويژه قسمت جوانان آن بود كه قصد مقاومت بر عليه شاه را داشت. از جمله اين جنايات اعدام 18 جوان در سراب در سال 1336 كه بوسيله حزب توده و داشناك ها لو رفتند، بود. در آن زمان رئيس اداره ساواك سراب سرهنگ هيئت نامي بود.


بعد از انقلاب اسلامي باز هم پرونده سازي هاي حزب توده و باند داشناك هاي درون آن يعني آوانسيان و امير خسروي به راه افتاد. پرونده سازي بر عليه پروفسور زهتابي و لو دادن كميته هاي كارگري آذربايجاني هاي حزب توده در تهران را مي توان براي نمونه ذكر كرد. لو دادن كميته هاي كارگري حزب توده در تهران گاهي وقت ها بعد از اخطاري از طرف آوانسيان و ملاقات هاي وي صورت مي گرفت. آواناسيان بعد از آنكه مطمئن مي شد كه آقايان در پي احقاق حقوق ترك ها هستند، آنان را لو داده و پرونده هاي مفصلي را به كمك عوامل زير دستش براي اين افراد تدارك مي ديد.


ترك ستيزي در ساير گروه هاي كمونيستي نيز همچنان ادامه داشت. در گروه سراسري سازمان چريك هاي فدايي خلق كه خود در واقع بوسيله سازمان جوانان ايران (شاخه مشهد) و با افكار پان ايرانيستي و آنتي ترك تشكيل شده بود، خود با معضلي به نام صمد بهرنگي و "صمديزم" مواجه بود


بعد از قتل بحث انگيز صمد، تصفيه كار تصفيه صمديزم و افكار تركي از گروه تبريز و ترك ها شروع شد. اين امر به وسيله شاگردي از محيط طباطبايي به اسم "عليرضا نابدل" و حميد اشرف انجام شد. كتاب ضد صمدي غليرضا نابدل كه گويا راجع به مسئله ملي نوشته شده بود، در عمل بر عليه كتاب ها و كتابچه "پاره پاره" صمد بهرنگي به نگارش در آمده بود. پروفسور با شناختي كه از عليرضا نابدل داشت در مورد اصالت اين كتاب شك مي كرد و هميشه آن را منتسب به حميد اشرف مي دانست كه بعد از مرگ نابدل از طرف سازمان ضد تركش به اسم وي به چاپ رسيد. لاكن پروفسور فرزانه با مقايسه صمد بهرنگي و عليرضا نابدل معتقد بود كه صمد به هيچ وجه قابل قياس با چنين افرادي نيست.


به هر حال اين كتاب در ظاهر مرتبط با مسئله ملي آذربايجان حاوي فهرستي از افراد فعال و ملي آذربايجان به همراه نام و نشان و محل كارشان بود تا كار ساواك در كنترل و دستگيري ايشان سهل و آسان و مايه ترس و بيم ساير فعالين شود. به گفته مرحوم "علي تبريزي" پس از انتشار اين كتاب خائنين ساواك از هرگونه حركت تركي و آذربايجاني ممانعت كرده، فعالان آذربايجاني را از دار و ندار زندگي محروح كرده و آنان را دچار رنج و مشقت فراوان و ساكن زندان هاي هولناك مي ساخت. كتاب ضد صمديزم عليرضا نابدل تمام افرادي را كه صمد در كتاب "پاره پاره" نام برده بود، به عنوان افراد پان تركيست و ناسيوناليست معرفي مي كرد و باطبع سوژه هاي مناسبي براي ساواكيان محسوب مي شدند.


عليزضا نابدل در كتابش همواره از شاعران و اشعار كتاب صمد نقل قول كرده و پس از تحقير ايشان محل زندگي و كار آنها را ذكر مي كند. او از صمد به عنوان ادبيات مبارز آذربايجان نام مي برد. باز هم در باره ضد ترك بودن اين گروه بايد گفت كه در مراحل مختلف انقلاب و بعد از آن اين گروه ترك ستيز ضربات جبران ناپذيري بر ملت ترك آذربايجان وارد آوردند.