علیرضا نابدل
http://oxtay-turkce.blogspot.com/
از علیرضا نابدل چریک فدایی خلق ایران منتشر شده در مجله ی مهد آزادی آدینه در تبریز، تیرماه سال ۱۳۴۵
" هرگز نژاد باعث هیچ افتخار نیست.
این افتخار ماست نژاد آفریدهاند."
"مفتون"
اروپا بعداز گذشتن بیست سال هنوز نتوانسته است خاطرهء ننگین فاشیسم را از ذهن خود پاک کند و هنوز گاه و بیگاه نفرت خود را بصورت رمان ها، نمایش ها و فیلم ها نسبت به درندهخوترین برتری جویان تاریخ ابراز میدارد. با وجود این همه میدانند که امپریالیزم اروپائی دیگر هرگز نخواهد توانست عروسک های تازهای از نوع هیتلر را بروی صحنه بیاورد.
جوانان اروپائی دیگر هیچگاه این ننگ را نخواهند پذیرفت. اما اگر تسلط مجدد فاشیسم بر اروپا رویائی بیش نباشد، هنوز در اینطرف دنیا سوداگرانی هستند که خیلی مایلند تخم نئوفاشیسم و پرو فاشیسم* در ذهن نوجوانان پرشور و پرانرژی آسیا و آفریقا پراکنده شود. این جوانها تا چشم باز میکنند، خود را اسیر محرومیت های فراوان مییابند و کمی که بزرگتر میشوند، با حقایق تلخی آشنا[ئی] می یابند مثلا درمورد عقب ماندگی، عدم ڕشد، استعمار و ...
و "آقای پان**" در یک چنین گیر و داری نبوت خود را ظاهر میکند "هم میهن گرامی!" "نیاخاک" ما روزی از دریای مشرق تا دریای مغرب ادامه داشته است. و نیاکان ما برای تادیب اسرای ملل پست مغلوب تازیانههائی از چرم کرگدن میساختهاند. هم میهن گرامی! حالت چشمان و بینی تو نشان میدهد که صد در صد از نژاد پاک نیاکان هستی زیرا بینی تو عینا شبیه بینی بنیانگزار امپراتوری ماست. برخیز با ما همداستان شو تا ملل پستی را که خو، زبان، و فرهنگ پلیدخود را بر "نیاخاک" ما تحمیل کردهاند و جلوی رشد نژاد پاک ما را گرفتهاند، و مسئول تمام بدبختی های ما هستند، از صفحه روزگار پاک کنیم" ... زیرا بلاشک نوبتی هم باشد نوبت ماست که حق توحش بگیریم، استعمار کنیم و صاحب نژاد برتر، زبان برتر، مذهب و مرام برتر و پیشوای برتر باشیم: بدین ترتیب عقدههای حقارت را که تا دیروز جنبه فردی داشت، میخواهند "ملی" کنند.
"آقای پان" همیشه قبل از هر چیز فکر "تجدید عهد باستان" را پیش میکشد. اما نه واقعیات تاریخی و جنبههای انسانی تاریخ را. بلکه داستان قلدریها را تسلط چماقداران قبیلهء خود را بر قبایل دیگر مطرح میکند. برای آقای پان وجود حافظ ها، ابن سیناها، پاستورها، ویکتور هوگو ها، و بتهون ها چیز مهمی نیست. فقط شاید برای اثبات "نبوغ ذاتی" قوم خود از چنین کسانی نام ببرد. همچنین از کشتارهای دستهجمعی و چپاولگری نسبت به ملل تحت اسارت و طبقات رنجدیده توسط امپراتوران قوم برتر (مثل کشتار هواداران مزدک) بعنوان "گوشمالی یاغیان" و "سرکوبی دشمنان" یاد می شود. امروز "پان های" آناطولی و همچنین یونان بر سر مساله قبرس فریاد آزادی و تساوی حقوق شان گوش فلک را کر میکند و هر کدام بفکر "آزاد کردن" برادران خود هستند. حال آنکه از نظر همین آقایان رفتاری که طی قرون و اعصار در امپراتوری های یونان و عثمانی با ملل مغلوب و کوچک شده است، برحق و عادلانه بوده. آری این مسائل مهم نیستند. مساله مهم مثلا برای "پان های ایرانی" اینست که خشاریارشاه در هجوم به یونان (که میلونها نفر از قبایل وحشی و نیمه وحشی را علیه یونان تجهیز کرده بود) چند بار دریا را شلاق زد و جنس شلاق او برسم آرین های اصیل از چرم کرگدن بوده است یا چرم گاو. همینطور برای "پانهای رومی" این مطلب مهم است که بدانند روم در عهد کدامیک از امپراتوران خود ملل شرق و غرب را بهتر به زنجیر کشیده است.
و گرنه میراث حافظ ها و ابن سیناها، داوینچی ها و بتهون و تسوایک ها برای پان هرگز قابل بهرهبرداری نخواهد بود چون از غزلیات حافظ بهیچ وجه اندیشه برتری "آرین های ایرانی" برنمیآید و ابن سینا و ذکریای رازی چیزی برای منکوب ساختن ملل پست غیر ایرانی اختراع نکردهاند. استیفن تسوایک ملت خود را بسیار دوست میداشت و سالها برای اعتلای مدنیت و فرهنگ این ملت کوشیده بود. اما معتقد نبود که ملت او خمیرهای برتر از سایر انسانها داشته باشد و فاشیست های وطنش را مجاز نمیدانست که سایر ملت ها را اسیر کنند. تاثر او بحدی بود که با همسرش رفتند و در دیار غربت انتحار کردند.
شوونیست ها و پروفاشیست ها ضدمذهب هم تشریف دارند. اما نه از جهت اینکه ماتریالیست باشند. خیر بلکه ایدهآلیست تر از پاپ هم هستند: علت مخالفت اینان با مذهب اینستکه اولا جاذبه عقاید مذهبی مانع از آن میشود که معتقدین به مذهب حرفهای آقای پان را گوش کنند.
ثانیا آنچه مسیحیت یا اسلام طی قرون متمادی تعلیم داده است، بهیچ وجه با حرفهای برتری جویان تنگ بین سازگار نیست و حرفهای آقای پان در اینمورد کاملا بازگشت به دوران کینههای قبیلهای و نوعی ارتجاع محسوب میشود. چرا که "پان های" اینطرف کوه یک چیز میگویند و "پان های" آنطرف کوه چیز دیگر؛ هر کدام فریاد برتری ایل خود را سر میدهند و بدینسان زمین گنجایش بیش از یک "پان" را ندارد. و هرگز دو "پان" لااقل بر یک قاره نمی گنجند.
در صورتیکه از نظر جهان بینی اسلام یا ناسیونالیست های مترقی قرن بیستم، ملل و قبایل درویش هائی هستند که برعرصه خاک بخوبی میگنجند. زیرا هیچ یک را ادعای برتری نیست بلکه همگی می خواهند در شرایط مساوی و برابر،برادروار در کنار یکدیگر زندگی کنند. بدینسان شوونیست ها و پروفاشیست ها هرگز قادر نیستند یک تئوری عمومی در مسائل مرتبط به تاریخ داشته باشند. از نظر پان های ایرانی خشایارشا یک پیغمبر بود در حالیکه اسکندر "گجسته" و ملعون شمرده میشود. از نظر پان های یونانی درست برعکس. در صورتیکه از نظر انسان های روشن بین قرن بیستم، تمام فاتحین جهان را باید با یک معیار سنجید. فکر تسلط بر ملل دیگر همیشه ناپسند بوده است و دفاع در مقابل مهاجم یک عمل شریف و نجیب. پس جهانگشایان هرگز در خور ستایش نیستند. خواه متعلق به قبیلهء ما بوده باشند و خواه قبایل دیگر.
باری، پان عربیست ها، پان ایرانیست ها و پان تورکیست ها و پانهای دیگر از این قبیل هرگز قادر نیستند گرهی از کار ملل آسیائی بگشایند. اینان سنگریزههائی هستند بر مسیر گردونه تاریخ و عروسکهائی هستند که خیمهشب بازان روزگار در بعضی شرایط مساعد روی صحنه میآورند. حال آنکه تاریخ نه بر خیمه شب بازان ابقاء خواهد کرد و نه بر عروسکهایشان. اما در ایران متاسفانه مساله تنها به " پانهای رسمی" ختم نمیشود بلکه بقایای انواعی از شوونیسم و ناسیونالیسم افراطی مسخ شده، در بسیاری از شئون اجتماعی ما اثر گذاشته است بخصوص در فرهنگ این اثر، بارزتر است.
در کتابهای رسمی ما به "عرب سوسمار خوار" اشاره میشود و در واقع باید گفت قسمتی از هم وطنان ما از سوسمار خوارانند! همینطور مطالب کتب درسی ما در مورد سایر ولایات هم اغلب براساس طرزفکرهای فوق الذکر است. این موضوع به دلقک های بیسوادی مثل ابراهیم صفائی نام امکان میدهد که بیایند و مثلا ستار خان را انکار کنند (به مقالهایکه آقای بیت الله جمالی در مهد آزادی در همین زمینه نوشته بودند مراجعه کنید)
============
• پرو: هواخواه
** پان: در لغت بمعنی همه میباشد که در مورد اسم بعضی از مکتب های سیاسی فلسفی بصورت پیشوند بکار رفته است. "پان اسلامیسم" هم از همین نوع اسامی است که مرحوم دهخدا در لغتنامهاش مقابل آن چنین نوشته" " عقیدهء اتحاد اسلامی که سیاستمداران اروپا سالهای دراز با آن کلمه بی مفهوم اروپا را ترسانیده و بنام رفع آن انواع ظلمها و تعدیها و تجاوزات غاصبانه را در مشرق مرتکب شدند.
خویشتن نقش دیو میکردند
پس زبیحش غریو میکردند ".