oxtay

Friday, January 26, 2007



اٶگه ده ي: معادل اوختاي در تركي آذربايجاني


اٶگه و يا اٶكه به معني بسيار دانا، فرزانه، شخص سالمند، بزرگ خلق و نامدار آمده است. ده ي، داي، تاي و... به معني صاحب خصلتي است. مانند كلمه چاغاتاي كه به معني شخص سفيد است. (چاغان به معني سفيد+ تاي). نام فرزند چنگيز خان

از همين ريشه است اٶكمن به معني عاقل و باهوش؛ اٶكته به معني اشتباه ناپذير، آنچه كه به هدف اصابت مي كند؛ اٶكته م به معني مشهور، معروف و نيرومند؛ اٶتكه ن به معني قهرمان، نيرومند

Wednesday, January 17, 2007


عليرضا نابدل- اوختاي


نولاردي سن اٶز الينله
من وئرديييم قيزيل گولو قايتارايدين
دٶشون اوستده وورمايايدين!
نولاردي سن قويايدين كي
داملا داملا ارييه يديم سو اولايديم
دٶشونده كي قيزيل گولو ايسلادايديم!
آخشام ايكن
آلمالارين كٶلگه سينده
دؤنگه سينده گون باتارين
قيزيل گولو مندن آليپ دؤشون اوستده سانجاقلارا سالمايايدين!
تاسسوف كي
منيم قانلي قيزيل گولوم
محببتسيز بير قلب اوستده سولاجاقدير
من گئده ركن اوزاقلارا
تكجه او گول مني يادا سالاجاقدر.


اوختاي`ين يانليشليقلاري- خطاهاي نابدل

بزرگترین آموزه و درس قرن گذشته

اگر دیروز علیرضا نابدل (اوختای ) مارکسیست - لنینیست های ایران را به خاطر تقویت بیشتر مبانی وحدت خلق های ایران به مبارزه طبقاتی پرولتاریا ( کارگر ) دعوت می کرد و در این راستا روحیه خاص آذربایجانی را مزخرف قلمداد کرده، اشعار ترکی مشاهیری همچون شهریار، محمد راحیم، سهند، مدینه گلگون، بالاش آذراوغلو، فتحی، کاتبی و... را گندیده و کثافت و توخالی می نامید و یاران مرحوم علی تبریزلی را سبک مغز خطاب می کرد، امروز نیز نحله ها و بازمانده های همان طرز تفکر با چرخشی رندانه و ریاکارانه فعالین راستین حرکت ملی آذربایجان را به احساساتی و هیجانی بودن و عدم درک شرایط متهم می کنند، اینان از اینکه نسل جوان را نسلی آگاه، تیزبین، حساس و نقاد معرفی کنند، ابا دارند و از آن می هراسند!

نابدل نويسنده‌ی جزوه‌ آذربايجان و مساله‌ی ملی


سازمان چريک‌های فدايی خلق ايران : هسته‌ی تبريز

هسته‌ی تبريز را روشنفکران آذری و مبارزان چريکی آينده‌ای چون بهروز دهقانی (۱۳۵۲-۱۳۱۸) و علی‌رضا نابدل (۱۳۵۱-۱۳۲۲) تشکيل داده، مبارزه مسلحانه را پذيرفته بودند. در دهه ۱۳۵۰، دهقانی زير شکنجه کشته شد،‌ بی آن که لب بگشايد و اطلاعاتی را آشکار سازد و به همين دليل به صورت قهرمان جنبش چريکی و نماد مقاومت در آمد.

نابدل نويسنده‌ی جزوه‌ای بود که فرقه‌ی دموکرات آدربايجان، حزب توده و سياست شوروی را در ايران به شدت مورد انتقاد قرار می‌داد (آذربايجان و مساله‌ی ملی).

اما شايد برجسته‌ترين شخصيت هسته‌ی تبريز، صمد بهرنگی بود که تماس‌های ادبی‌اش با پويان، هسته‌ی تبريز را به گروه متصل ساخت. او معلم جوانی از اقشار پائين جامعه بود که در ميان کودکان روستايی آذربايجان کار کرده، با رنج و حرمان آن‌ها آشنا بود. داستان‌های کوتاه او در دفاع از مبارزه مسلحانه خطاب به نسل جديد ايرانيان بود که به عقيده او نمی‌خواستند وضع موجود را بپذيرند. در واقع، ماهی سياه کوچولو و ۲۴ ساعت در خواب و بيداری او الهام‌بخش نسل جديد گرديد و به وسعت خوانده شد. جنبش چريکی مسئوليت حادثه دلخراش مرگ بهرنگی را در سال ۱۳۴۷، در متن جنگ تمام عيار فيزيکی و روانی عليه رژيم شاهنشاهی، متوجه رژيم شاه دانست. از نظر جنبش چريکی، بهرنگی نخستين حلقه‌ی قربانيان اين جنبش به دست دشمن و پيش از آغاز نبرد اصلی بود (هر چند تاکنون مشخص شده که حادثه غرق شدن صمد در ارس تصادفی بوده است، وليکن شاه کليد اين ماجرا شخصی است به نام «حمزه فلاحتي» که دوست بهرنگی بود و در هنگام حادثه همراه وی مشغول شنا کردن بوده است).



عليرضا نابدل به مسعود رجوي:

شما اصلا نميتوانيد دموکرات باشيد

ميگفت مسعود رجوي با « عليرضا نابدل » مشهور به ُاختاي که يکي از آثارش به نام « رازليق » معروف است ، و در اسفند سال ۵۰ به شهادت رسيده ، هم سلولي بوده ( پاورقي ۳ ) و باهم علاوه بر مسائل سياسي در مورد موضوعات مذهبي نيز بحث مي کردند و از جمله عليرضا نابدل از مسعود مي ُپرسد چگونه شما که به حکومت امام زمان معتقديد خودتان را دموکرات هم مي ناميد؟ شما اصلا نميتوانيد دموکرات باشيد . چرا ؟ چون الگوي آرماني شما حکومت فرد بر مردم خواهد بود که بالا برويد و پائين بيآئيد ديکتاتوري ست



دو ملاحظه در باره ي فدائيان شهيد، فلكي و نابدل

پوران بازرگان


آقای قلیچ خانی مدیر مسؤول مجله‌ی آرش

در آرش شماره‌ی ۷۹ ص ۴۰ ضمن مطالبی که راجع به گذشنه‌ی سازمان فدایی و مبارزات چریکی آمده آقای بهزاد کریمی چنین گفته است‌:

«‌من با تجربه‌ای که خودم دارم باید بگویم برخوردی که رفیفمان (مسعود) احمد زاده در سال 1350 با دو رفیق دیگرمان علیرضا نابدل و مناف فلکی کرد برخوردی واقعا تأسف بار و تأثرآور بود. این دو رفیق را که هر دو در آستانه‌ی اعدام بودند و اعدام هم شدند به دلیل اینکه یکی (مناف) قرار خود را با احمد‌زاده اعتراف می‌کند و در نتیجه منجر به دستگیری مسعود می‌شود و دیگری( نابدل) زیر شکنجه خانه‌ی تیمی امیر پرویز پویان را می‌گوید که منجر به شهادت پویان می‌شود در حد خائن تلقی می‌کرد و ضربه خوردن فاجعه بار سازمان را از این دو می‌دانست.»

اینک دو ملاحظه را می آورمابتدا یک نکته در باره‌ی فدایی شهید مناف فلکی. درست است که او در زیر شکنجه قرار مسعود احمدزاده را گفته بود که منجر به دستگیری وشهادت او شد. واکنش علیه این مسئله نه تنها از احمد‌زاده دیده شده بلکه عموماً رفقای فدایی هم که از پشت درب سلول او می‌گذشتند با صدای بلند به طوری که او بشنود می‌گفتند مناف خائن است و او را سرزنش می‌کردند. یک بار وقتی مجاهد شهید محمد حنیف نژاد از پشت درب سلول او رد می‌شده چیزی نمی‌گوید. مناف که به سرزنش‌ها عادت داشته می‌گوید این کی بود که رد شد و به ما چیزی نگفت. حنیف نژاد می‌گوید مناف خیانت نکرد بلکه ضعف نشان داد. برداشت حنیف‌نژاد با توجه به تجارب کلی انقلابی این بود که افراد به رغم میل خود طاقت واجدی در زیر شکنجه ندارند و نباید همه را به خیانت متهم کرد.

دوم‌: در باره‌ی فدایی شهید دیگر علی رضا نابدل. آقای بهزاد کریمی اشتباه کرده. کسی که زیر شکنجه خانه‌ی تیمی پویان را گفت نه نابدل بلکه شهید حمید توکلی بوده است. دقیقا به یاد دارم در یکی ازروزهای خرداد سال 1350 محمد حنیف نژاد به منزل آمد و جریان درگیری امیر پرویز پویان و اسکندر صادقی نژاد را با عوامل ساواک نقل کرد و توضیح داد که گویا چند روز پیش از آن حمید توکلی یکی از افراد خانه‌ی تیمی پویان را می‌گیرند. بقیه‌ی افراد هرچه به پویان می‌گویند خانه را تخلیه کنیمَ پویان می‌گوید دهان رفیق حمید دژ است و خانه لو نخواهد رفت. حمید پس از تحمل شکنجه وقتی به خیال خودش مطمئن می شود که خانه را رفقا تخلیه کرده اند نشانی منزل را می دهد و در نتیجه آن فاجعه به بار می آید که سه نفر درحا در درگیری کشته می شوند (پویان اسکندر صادقی نژاد و رحمت پیرو نظیری) و بقیه فرار می کنند.به نظر من امروز دیگر آنطور که آقای کریمی گفته نمی‌توان گفت حمید توکلی مقصر بوده است. خانه را باید طبق قرار تخلیه می‌کردند. وقتی مطلب آقای کریمی را در آرش خواندم از آنجا که نویسنده یکی از رفقای فدایی بود به خود اجازه‌ی اظهار نظر ندادم تا این که کتاب داد بیداد تآلیف ویدا حاجبی منتشر شد. در ص 227 این کتاب خانمی به نام ثریا با تیتر لیوان‌های پلاستیکی به ماجرای گرفتار شدن حمید توکلی و بعد درگیری خانه‌ی تیمی پویان اشاره می‌کند و از زبان شهین توکلی (خواهر حمید و همسر فدایی شهید سعید آریان) به همان نحوی جریان را نقل می کند که من در خرداد سال 1350 شنیده بودم و در بین سازمان های مبارز در آن سال ها هم شایع بود. شهید علی‌رضا نابدل در این باره نقشی نداشته است.در اینجا من به تفسیر و چگونگی اشتباهات از این نوع که دامن‌گیر مبارزین از بالا تا پایین شده و گاه اجتناب ناپذیر بوده کار ندارم. مسلم این است که قدم گذاشتن در آن مبارزه ی دشوار دل و گرده و شور انقلابی ای می خواست که امروز در خارج گود برای بسیاری تصورش هم ممکن نیست تا چه رسد به داوری.این چند سطر را به منظور تصحیح روایت آقای کریمی یک گوشه از تاریخ آن سال‌ها برایتان می‌فرستم. با پوزش از ایشان و با احترام به همه‌ی آن مبارزان دلیر و همه‌ی مردم با انصاف. با تقدیم احترام.



پروفسور زهتابي با شناختي كه از عليرضا نابدل داشت در مورد اصالت كتاب آذربايجان و مساله‌ی ملی شك مي كرد و آن را منتسب به حميد اشرف مي دانست



بو يازي اؤتوزبئش ميليون (http://www.35000000.com/) سايتيندان آلينميشدير



افكار ترك ستيز و ارمني نواز نه تنها در دست راست ايران بلكه در قسمت به اصطلاح چپ ايران نيز نمود پيدا مي كند، از اراني تا علوي و بابك امير خسروي و آرداش آواناسيان و عليرضا نابدل و هما ناطق .... براي نشان دادن قدرت داشناك ها در درون حزب توده ايران بايد ياد آور شد بعد از اينكه در داخل فرقه دموكرات آذربايجان در سال 1325 كودتايي بوسيله توده استاليني ها انجام گرفت و فرقه با بهانه هاي مختلف به شوروي انتقال يافت، مسئله تصفيه فيزيكي فرقه از طرف استالين و دستيار ارمني اش "ميكويان" به مورد اجرا در آمد. راننده ارمني سيد جعفر پيشه وري وي را به دستور ميكويان به قتل رساند، پس از آن نيز هزاران فرقه اي كشته يا به مناطق سرد سيبري تبعيد شدند ( از جمله اين تبعيدي ها مرحوم دكتر محمد تقي زهتابي را مي توان نام برد ).


آنچه بعد از اين تصفيه در فرقه بر جاي ماند در واقع افراد ضد ترك و دست پرورده روس ها و ارامنه بودند. از داشناك هاي مسلماني كه فرقه دموكرات آذربايجان تحميل شدند ضد تركاني مانند "ارداش آواناسيان" و بابك امير خسروي بودند، عنايت ا.. رضا نيز جزو گروه بيروني اين باند ضد ترك بود. عنايت ا.. رضا كه خود مانند بابك اميرخسروي از افسران هيتلري رضا شاه بود، در شوروي سابق به وسيله ارامنه تربيت شده بودند. يكي از ارامنه مربي ايشان به نام "زلاليان" كه در به وجود آمدن مسئله قره باغ نيز نقش داشت، از نفوذ قابل توجهي بر روي اين افراد برخوردار بود. گروه ترك ستيز ارداش آواناسيان و بابك امير خسروي مخصوصا بعد از ادغام فرقه دموكرات در حزب توده و تفويض رياست قسمت مليت ها به آواناسيان، شدت و سرعت بيشتري به تصفيه ترك ها از درون حزب دادند. يكي از كارهاي ناجوانمردانه اين گروه لو دادن گروه هاي باقي مانده فرقه در ايران و به ويژه قسمت جوانان آن بود كه قصد مقاومت بر عليه شاه را داشت. از جمله اين جنايات اعدام 18 جوان در سراب در سال 1336 كه بوسيله حزب توده و داشناك ها لو رفتند، بود. در آن زمان رئيس اداره ساواك سراب سرهنگ هيئت نامي بود.


بعد از انقلاب اسلامي باز هم پرونده سازي هاي حزب توده و باند داشناك هاي درون آن يعني آوانسيان و امير خسروي به راه افتاد. پرونده سازي بر عليه پروفسور زهتابي و لو دادن كميته هاي كارگري آذربايجاني هاي حزب توده در تهران را مي توان براي نمونه ذكر كرد. لو دادن كميته هاي كارگري حزب توده در تهران گاهي وقت ها بعد از اخطاري از طرف آوانسيان و ملاقات هاي وي صورت مي گرفت. آواناسيان بعد از آنكه مطمئن مي شد كه آقايان در پي احقاق حقوق ترك ها هستند، آنان را لو داده و پرونده هاي مفصلي را به كمك عوامل زير دستش براي اين افراد تدارك مي ديد.


ترك ستيزي در ساير گروه هاي كمونيستي نيز همچنان ادامه داشت. در گروه سراسري سازمان چريك هاي فدايي خلق كه خود در واقع بوسيله سازمان جوانان ايران (شاخه مشهد) و با افكار پان ايرانيستي و آنتي ترك تشكيل شده بود، خود با معضلي به نام صمد بهرنگي و "صمديزم" مواجه بود


بعد از قتل بحث انگيز صمد، تصفيه كار تصفيه صمديزم و افكار تركي از گروه تبريز و ترك ها شروع شد. اين امر به وسيله شاگردي از محيط طباطبايي به اسم "عليرضا نابدل" و حميد اشرف انجام شد. كتاب ضد صمدي غليرضا نابدل كه گويا راجع به مسئله ملي نوشته شده بود، در عمل بر عليه كتاب ها و كتابچه "پاره پاره" صمد بهرنگي به نگارش در آمده بود. پروفسور با شناختي كه از عليرضا نابدل داشت در مورد اصالت اين كتاب شك مي كرد و هميشه آن را منتسب به حميد اشرف مي دانست كه بعد از مرگ نابدل از طرف سازمان ضد تركش به اسم وي به چاپ رسيد. لاكن پروفسور فرزانه با مقايسه صمد بهرنگي و عليرضا نابدل معتقد بود كه صمد به هيچ وجه قابل قياس با چنين افرادي نيست.


به هر حال اين كتاب در ظاهر مرتبط با مسئله ملي آذربايجان حاوي فهرستي از افراد فعال و ملي آذربايجان به همراه نام و نشان و محل كارشان بود تا كار ساواك در كنترل و دستگيري ايشان سهل و آسان و مايه ترس و بيم ساير فعالين شود. به گفته مرحوم "علي تبريزي" پس از انتشار اين كتاب خائنين ساواك از هرگونه حركت تركي و آذربايجاني ممانعت كرده، فعالان آذربايجاني را از دار و ندار زندگي محروح كرده و آنان را دچار رنج و مشقت فراوان و ساكن زندان هاي هولناك مي ساخت. كتاب ضد صمديزم عليرضا نابدل تمام افرادي را كه صمد در كتاب "پاره پاره" نام برده بود، به عنوان افراد پان تركيست و ناسيوناليست معرفي مي كرد و باطبع سوژه هاي مناسبي براي ساواكيان محسوب مي شدند.


عليزضا نابدل در كتابش همواره از شاعران و اشعار كتاب صمد نقل قول كرده و پس از تحقير ايشان محل زندگي و كار آنها را ذكر مي كند. او از صمد به عنوان ادبيات مبارز آذربايجان نام مي برد. باز هم در باره ضد ترك بودن اين گروه بايد گفت كه در مراحل مختلف انقلاب و بعد از آن اين گروه ترك ستيز ضربات جبران ناپذيري بر ملت ترك آذربايجان وارد آوردند.